سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف های شنیدنی

نماد استکبار

1.    اتحاد جماهیرشوروی نماد استکبار
اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان ضلع شرقی نظام دوقطبی در دوره استعمارنو با تکیه به ظرفیت های  ایدئولوژی، سانترالیزم برآمده از مارکسیسم، شکلی از دیکتاتوری را در روابط بین الملل را ایجاد کرده بود و به طورمشخص، اروپای شرقی، در قالب اقمار، برخی کشورهای آسیایی و خصوصاً اسلامی را برای سیطره قدرت خود هدف گرفته بود که در ادبیات مکتوب و محاوره تبدیل به نماد تمام عیاری از سلطه و استکبار از آن یاد می شد. 


1-1. طراحی  راهبرد دسترسی به آب های گرم و اقیانوس آرام 
اتحاد جماهیر شوروی بنابر توصیه پطرکبیر، راهبرد دسترسی به آب های گرم را به عنوان اصلی ثابت در سیاست خارجی خود ودرتعامل با دیگر قدرت ها قرار داده بود.


1-2. برخورداری از امکانات و توانمندی های سیاسی و نظامی
برخورداری از امکانات و توانمندی های سیاسی و ماشین نظامی بسیار قوی برای اعمال سلطه از ویژگیهای استکبار شوروی بود. اتحادجماهیر شوروی با بزرگترین و قویترین نیروی زمینی درآن مقطع تاریخی در لسان رسانه و تحلیل گران معروف به خرس استپها شده بود. 


1-3. برخورداری ازگسترش جغرافیایی و دخالت های گسترده 
شوروی بزرگترین جغرافیا را شامل می شد و علاوه برآن با سیطره بر اقمار خود در اروپای شرقی این گستره حیرت آوربود.  این گستره حاصل دخالت های گسترده و تحمیل حاکمیت بر دیگر سرزمین ها بود.


1-4. دارا بودن  روحیه توسعه طلبی و اشغالگری و غارت گری 
روسیه سابق و اتحاد جماهیرشوروی از زمان تزار تا انقلاب1917میلادی از روحیه توسعه طلبی و اشغالگری برخوردار بود و همواره به چیرگی بر قدرت های رقیب و خصم می اندیشید و  چشم به سرزمین و قلمرو دیگران بویژه کشورهای همسایه داشت. این روحیه خصلت زیاده خواهی و غارت درممالک تحت تصرف درآن را به شدت تقویت کرده بود.


1-5. حمایت از تجزیه و تغییر نقشه سیاسی کشورها 
روسیه علاوه برسیاست اقمارسازی از راهبرد تجزیه کشورها بویژه همسایگان و تغییر نقشه سیاسی آنها حمایت و اقدام به تجزیه و تغییر نقشه دیگر کشورها می کرد. ازجمله، مشارکت در تجزیه عراق، سوریه، کره، آلمان، لهستان، ایران می توان نام برد.

 

1-6. دین ستیزی و فرقه سازی
اتحاد جماهیر شوروی به دلیل پیروی از مبانی مارکسیسم و برقراری ساختارمبتنی برکمونیسم به عنوان یک ایدئولوژی اومانیستی، سیاست نظری و عملی خود را بربنیاد دین ستیزی و مبارزه با نمادهای دین در حوزه اجتماعی و حاکمیتی بناکرده بود. بنیانگذاران و شارحان کمونیسم از دین به عنوان افیون توده ها یاد می-کردند. آثار و نشانه های رویکرد ضد دینی را می توان درمیان برخی جریان های سیاسی با رهبری حزب توده و زیرشاخه های آن همچون؛کومله(مائویستی)، دموکرات(مارکسیستی)، جعفر پیشه وری، گروه 53 نفر تقی آرانی، فدائیان اقلیت و اکثریت و... دید.


1-7. سیاست یکسان سازی فرهنگی
 از جمله ویژگیهای اتحاد جماهیر شوروی به عنوان حافظ انقلاب اکتبر1917میلادی، صدور اندیشه ها و مبانی انقلاب کمونیستی بود که همواره در صدد ترویج ارزش ها، هنجارها و فرهنگ مبتنی برآن در کشورهای مستعمره و اقمارخود بود. در همین راستا مبارزه با ارزش ها و فرهنگ های بومی برای از میدان به درکردن آنها از جمله سیاسیت های برنامه ریزی شده این ابرقدرت استکبارصفت بود.

 

1-8. ممانعت از تحولات اجتماعی مثبت

 
 از جمله ویژگیهای اتحادجماهیر شوری، دورکردن کشورهای اقمار و یا تحت اشغال از ظرفیت ها و استعدادهای بومی و سلب و مسدود کردن امکان و راه های بروز خلاقیت ها و ابتکارات از ناحیه کشورهای مزبور بود. خصلت استکبار و انحصارگری و استبداد برآمده از ایدئولوژی سانترالیسم شوروی باعث شده بود که این ابرقدرت مدعی دفاع از عدالت و جامعه بی طبقه مانع تحولات و توسعه کشورهای تحت مدیریت تحمیلی خود شود.


1-9. مقابله و سرکوب نهضت های استقلال طلب و آزادی خواه


 مشارکت مستقیم و غیر مستقیم اتحادجماهیر شوروی در سرکوب و منکوب کردن جنبش های ملی در اروپای شرقی، جنوب شرق آسیا، آسیا از جمله مواردی است که به وفور در تاریخ ذکر شده است و هرگونه ندای استقلال طلبی و آزادی خواهی را در هرگوشه جغرافیا سرکوب می کرد.


1-10. داشتن مستعمره، اقمار و متحدان وابسته دیکتاتور


 اتحادجماهیر شوروی از جمله قدرت هایی است که تا قبل از فروپاشی، بیشترین سرزمین ها را در اشغال داشت، نصفی از جغرافیای جهان موسوم به اروپای شرقی و آسیا را در تحت اقمار و مستعمره خود قرار داده بود و بدلیل ماهیت اقتدارگرایانه ایدئولوژی کمونیسم، همواره از قدرتها و حکومت های اقتدارگرا و دیکتاتور حمایت می کرد.


1-11. سیاست گفتمان سازی 


 حاکمیت ایدئولوژی محور کمونیسم در شوروی در عرصه جهانی ادبیات و گفتمان خاص خودش را داشت و با تکیه به امکان نرم افزاری، رسانه ای و نخبگان بسیاری که دراختیار داشت همواره به دنبال گفتمان سازی در عرصه روابط بین الملل و ترویج و توسعه گفتمان مکتبی خود در جهان بود.


1-12. روحیه اشغالگری و غارت


 روحیه اشغالگری و غارت در اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قدرت تمامیت خواه و زیاده طلب بسیار قوی بود؛ بطوری که تا سال 1979میلادی نیز این ویژگیها را با اشغال افغانستان به نمایش گذاشت.

 

2.    قطب غربی با محوریت آمریکا
آمریکا به عنوان یک نظام مبتنی بر ایدئولوژی، از زمان ورود به روابط بین الملل، همواره در هیبت یک قدرت جنگ افروز، اشغالگر و در چارچوب سیاست تغییر صورت و سیرت حکومت ها و جوامع عمل کرده است.آمریکا به عنوان ضلع غربی نظام دو قطبی، راهبرد ایجاد نظام نوین و نظام های مبتنی بر لیبرالیسم و سرمایه داری را در دستورکار خود قرارداده و سایه به سایه با ایدئولوژی های رقیب، که در آن مقطع، ایدئولوژی کمونیسم بود حرکت می کرد. آمریکا به عنوان قطب ماندگار نظام دو قطبی، جزء قدرت های سلطه گری است که شاخصه های یک قدرت استکباری را به صورت تام و تمام در اختیار دارد.


2-1. داشتن اهداف راهبردی و سیاست های سلطه گری
آمریکا از همان ابتدای ورود به عرصه بین الملل یک راهبرد تاریخی، ایدئولوژیکی و فرهنگی برای خود تعریف کرد و هدف از آن را ایجاد یک نظم نوین مبتنی بر لیبرالیسم با تعریف آمریکایی و ایجاد تمدنی بر محوریت ارزش های آمریکایی معرفی کرد.     


2-2. برخورداری از امکانات و تجهیزات برای اعمال سلطه
یکی از شاخصه های قدرت های استکباری، داشتن امکانات و تجهیزات برای اعمال سلطه برکشورهای تحت قیمومیت و مستعمره خود است. در مرام استکباری، هر چه توانایی های کشور تهدیدکننده بیشتر باشد میزان اثرگذاری نیز بیشتر است. از معیارهای عمده ای که برای اندازه گیری توانمندی های یک کشور و مشخص نمودن جایگاه او در سلسله مراتب قدرت استفاده می شود، می توان به میزان تولید ناخالص داخلی(GDP) و هزینه های نظامی اشاره کرد؛

 لذا از آن جایی که میزان تولید ناخالص داخلی آمریکا بیش از یک چهارم تولید ناخالص داخلی کشورهای جهان و هزینه نظامی این کشور در حدود 50 درصد هزینه های نظامی دیگر کشورهای جهان می باشد، ایالات متحده در جایگاه ابر قدرت برتر جهان قرار دارد و این برتری همچنان بعد از فروپاشی شوروی تداوم داشته است. 
در صورتی که شاخص های برتری علمی و تکنولوژی را هم به آنها بیافزاییم، این جایگاه تقویت می شود. به گفته ویلیام ولفورث: قدرت بیش از اندازه آمریکا، موجب شده است که کشورهای دیگر، به جای تلاش در جهت موازنه سازی در برابر آمریکا ، سیاست همراهی با هژمونی آمریکا را برگزیده اند  و فروپاشی شوروی، تصور هژمونی آمریکا را جدی ترکرده است. به نوشته تونی جانت: «این روزها فخرفروشی های بلندی از جهان تک قطبی و هژمونی در واشنگتن به گوش می رسد. 


2-3. گسترش جغرافیا و دخالت های گسترده و تحمیلی 
قدرت سلطه گرآمریکا در تاریخ سیاسی خود به صورت خیلی شفاف سیاست گسترش جغرافیا، دخالت-های مستقیم و غیر مستقیم و حتی تحمیل ایده ها را در راهبرد سیاست بین المللی خود گنجانده و این مساله را به عنوان یک رسالت تاریخی و یک اقدام اخلاقی توصیف و توجیه می کند. طرح کاپیتولاسیون، نمونه بارزی از حس برتری طلبی و ایده رسمیت بخشی به آن، در کشورهای تحت سلطه از سوی آمریکایی ها است. 

 

2-4. روحیه توسعه طلبی، اشغالگری و غارت گری


 از سال 1945میلادی تا سال1991میلادی، یعنی فروپاشی نظام دو قطبی، سیاست ها و راهبردهای بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت این کشور، روحیه توسعه طلبی، تمامیت خواهی، را به وضوح می توان دید. همچنین در سیاست عملی  و اقدامات اجرایی در عرصه سیاست بین الملل نیز اشغالگری و غارت را به وفور می توان دید.

اقمارسازی در اروپای شرقی، طرح رفرم در برزیل و آرژانتین با مهار جنبش های سیاسی در این کشورها، طرح اصلاحاتی«کندی» در سال 1338 برای جهان»، طرح های اصلاحات و خدمات اداری آمریکا در اواخر عصر قاجار و اوایل سلطنت پهلوی با مدیریت«مورگان شوستر» و دکتر «میلسپو» برای ساماندهی، بسط و توسعه روابط سلطه جویانه خود بر ایران، از جمله طرح ها و اقدامات توسعه طلبانه استکبار آمریکایی به حساب می آید.


2-5. حمایت از دست نشانده و حمایت از دیکتاتورها


آمریکا برای حفظ منافع و حوزه نفوذ خود در کشورهای تحت مستعمره خود و در نواحی غیر مستعمره، به تناسب قدرت و برش سیاسی و نظامی، همواره از ایجاد حکومت های دست نشانده حمایت می کرد و متحدان دیکتاتور وفادار را مورد حمایت های همه جانبه خود قرار می داد و در مقابل قدرت ها و جریان های رقیب داخلی، از آنها حمایت می کرد. تاریخ اسلام و جهان شاهد این مساله است که حمایت آمریکا از حکومت-های استبدادی در کشورهای عربی گویای استمرار این سیاست استکباری برای سلطه بر کشورهای هدف است.


2-6. تغییر نقشه سیاسی  وحمایت از تجزیه کشورها


آمریکا به عنوان ضلع غربی نظام دو قطبی، برای ماندگاری نظام سلطه و پایداری روند استعماری خود، رویکرد تجزیه سرزمین و تغییر نقشه سیاسی، در مناطق مختلف جهان را در بطن راهبردهای مربوط به مدیریت سیاست خارجی خود قرار داده است. تجزیه کشورکره، آلمان، لهستان، تجزیه بخشی از ایران، عراق، سوریه و... راستای این سیاست قابل فهم است. در شرایط فعلی نیز نقشه تغییر کشورهای اسلامی غرب آسیا به کشورهای تجزیه شده و کوچک با استفاده از جنگ نیابتی یک سیاست جنایتکارانه و سلطه جویانه به حساب می آید.


2-7. دین ستیزی و فرقه سازی


 سیاست خارجی آمریکا در تعامل با جهان، همواره براساس ایدئولوژی زدایی، دین زدایی و نابودی ارزش ها و هنجارهای بنیادین برآمده از ناحیه ادیان و ایدئولوژی های غیر لیبرالیسم بوده است. از تخاصم ها، منازعات و نبردهای سخت و نرم این کشور با ایدئولوژی کمونیسم گرفته تا طرح راهبرد نبرد تمدنی در دوران نظام دو قطبی و تحمیل نظام های لائیک بر کشورهای تحت سلطه خود در آمریکا، آسیا و خاورمیانه و غیره؛ همه و همه مؤیدی گویا در رویکرد دین ستیزی این قدرت استکباری است که در صدد ایجاد یک دیکتاتوری جهانی در روابط بین الملل است.


 2-8 . ترویج و اشاعة فحشاء در کشورهای تحت سلطه
 آمریکا از هنگام تصدی رهبری قطب غربی در دوران نظام دو قطبی در چارچوب سیاست توسعه طلبانه و راهبرد تحمیل ایدئولوژی لیبرالیسم برجهان، به هر وسیله ممکن از جمله استفاده از ابزارهای مروج فساد و فحشا  متوسل شد به طوری که این رویکرد، بعد از گذر زمان، تبدیل به یک ابزار ثابت و یک امکان قوی وکارآمد، در رقابت ها و خصومت ها در عرصه های نرم و سخت گردید. همچنین در این زمینه، از زیرساختهای موثری در حوزه هنر و سینما، دیگر رسانه ها، روابط سیاه با رقیبان و جنگ سرد در نبرد با ایدئولوژی های رقیب، بهره گرفت.


2-9. سیاست یکسان سازی فرهنگی
 از جمله شاخصه های استکبارآمریکایی، تلاش برای تولید ادبیات، مفاهیم و گفتمان های واحد برای مدیریت جهان است. در این راستا آمریکایی ها با طرح ایده نظم نوین و دهکده جهانی، ایجاد قواعد حقوقی برای جهانی سازی و لیبرالیسم با تعریف آمریکایی، تلاش خود را برروی سیاست نابودی ارزش ها، هنجارهای بومی در کشورهای تحت سلطه و اشغال اقمارهای خود متمرکز کرده اند تا فضای لازم را برای پیاده سازی و  ساز وکارهای تحمیلی خود فراهم آورند. مانند: ترکیه زمان آتاترک، ایران زمان رضاخان و...  
هربرت شیلر معتقد است: تلوزیون آمریکا، ‌همواره آگهی‌های تجاری تبلیغاتی، فرهنگی تجاری را انتشار می‌دهد که شکل‌های محلی بیان فرهنگی را تباه می‌کند و این دیدگاه، جهانی شدن را نیز به ‌مثابه شکلی از«آمریکایی‌شدن» که برای دولت ایالات متحده و منافع شرکت‌های خصوصی آن سودمند است، با امپریالیسم فرهنگی ملازم می‌داند، چرا که رسانه‌های جدید بیش از دیگر تکنولوژی‌های پیشین  غربی از قدرت و نفوذ عمیق  به  دورن  فرهنگ «دریافت‌ کننده» برخوردارند و می‌توانند ویرانگری پایان‌ ناپذیر تشدید تناقض‌های اجتماعی درجوامع درحال توسعه‌ی امروز باشند.


2-10. ممانعت از توسعه و تحولات مثبت در کشورهای تحت سلطه
 هسته اصلی راهبردآمریکا از آغاز ورود این کشور به عرصه بین الملل، مبتنی بر نیروی کار ارزان، بهره مندی از موادخام و مواد اولیه ارزان و مطمئن و دستیابی به بازار مصرف برای صدور مازاد تولیدات و توسعه صنایع و سرمایه های آمریکایی بود. در همین راستا آمریکا با علم به آغاز روند تحولی و بیداری بوجود آمده در جوامع تحت سلطه خود، بخش عمده تلاش سیاسی و امنیتی خود را در حفظ وضع موجود در کشورهای اقماری و متحدان وابسته داشت و از رشد علمی و فرهنگی و بروزخلاقیت ها و ظهور ابتکارات در نیروهای بومی به جد جلوگیری می کرد.

 بطوری که چندین هزار مستشار آمریکایی در کشورهای اسلامی، تنها کسانی بودند که حق اظهارنظر، تعمیر و تعویض تجهیزات را دراختیار داشتند، یا در شرایطی که بسیاری از کشورها مسیر رشد و پیشرفت را طی می کردند، طرح اصلاحات اجتماعی با هدف قرار دادن اقتصاد مولد و جایگزین-سازی اقتصاد وابسته، در قالب اصلاحات ارضی، توسط آمریکایی ها به کشورهای اسلامی از جمله عراق، سوریه، ایران و... دیکته شد.  

 

2-11. مقابله با جنبش های استقلال طلب
 از اصول نانوشته و بسیار جدی آمریکایی ها در دوران نظام دوقطبی مقابله با نهضت های رهایی بخش، جنبش های استقلال طلب در آمریکای لاتین، کشورهای اسلامی و خاورمیانه بویژه در مصر و الجزایر و... بود.


2-12. اقمار، مستعمره و حمایت از نیروهای اقتدارگرا 
داشتن اقمار، مستعمره و حمایت از نیروهای اقتدارگرا و دولت های دیکتاتور متحدآمریکا در پنج قاره از جمله سیاست های تعریف شده و مستمر این کشور در طول دوران نظام دو قطبی بوده است، حمایت از آتاترک در ترکیه، حمایت از دیکتاتوری مبارک در مصر، صدام حسین در عراق و رضاخان و محمد رضا در ایران و حمایت از دیکتاتورهای سیاسی درآمریکای لاتین مانند ژنرال پینوشه.


2-13. سیاست گفتمان سازی و ساختارتراشی
 ازجمله شاخصه های روشن در تاریخ سیاسی آمریکا در دوران نظام دو قطبی، راهبرد گفتمان سازی این کشور است. آمریکا در دوران استعمارنو، این سیاست را با تکیه بر ظرفیت های رسانه ای و نخبگانی که در اختیار داشت در تمامی مناطق جهان به فراخور وضعیت ایدئولوژی و ارزش های حاکم پیاده سازی می کرد.

بیشتر این گفتمان ها بعد از یک دوره مشخص که به دست آمریکایی ها و در کشورهای دیگر مدیریت می شد، در شورای امنیت به عنوان یک قاعده جهانی مصوب شد. از جمله طرح 14ماده ای «ویلسون» در خصوص تعیین سرنوشت، که عقبه ای برای حرکت های قومی و تجزیه طلب گردید و مقامات آمریکا در مقابله با رقیبان همواره به سوءاستفاده از آن می پرداختند.


 

استکبار

دوره اول: استکبار سنتی و کهنه با محوریت بریتانیا

در استکبار کهنه به شکل مستقیم کشورهای شرقی یا در حال توسعه یا به قول آلفرد سووی «جهان سوم» با ضرب و زور نظامی فتح می شود و برای بهره برداری از نیروی کار ارزان قیمت، مواد اولیه و خام فراوان و بازار فروش پررونق به استثمار کشیده می شوند. در این نوع از استعمار، قدرت نظامی حرف اول را می زند. مصداق این شکل از استکبار، بریتانیا بود که بدلیل در اختیار داشتن قدرت دریایی بسیار قوی، معروف به نهنگ دریاها شده بود.


1.  چرا انگلیس نماد دشمن و استکبار بود؟

اگر چه سه کشور اسپانیا، پرتغال و هلند در اکتشاف و تسلط سیاسی بر سایر مناطق جهان، پیشگام دیگر کشورهای اروپایی بودند؛ اما دیری نگذشت که انگلستان سرآمد دولت‌های استعمارگر شد. بریتانیای کبیر به عنوان نماد قدرت بلامنازعه در اوایل قرن هجدهم، از جمله نمادهای سلطه گر است که از تمامی شاخصه های یک قدرت استکباری برخوردار بود.


1-1. روحیه توسعه طلبی، اشغالگری و غارت گری


روحیه اشغالگری و توسعه طلبی در امپراطوری بریتانیا موج می زد، این روحیه باعث شد استعمار انگلیس گام‌های ابتدایی را در آمریکای شمالی بردارد، بخش‌های زیادی از کانادا را تصرف کند و با ورود به قرن 18میلادی، فعالیت خود را از نیم‌کره‌ی غربی به نیم‌کره‌ی شرقی و افزایش حضور و نفوذ در شرق به ‌ویژه در هندوستان متمرکز و مستعمرات را «به پرتگاه مرگ و نیستی نزدیک کرد»(ویل دورانت، اختناق هندوستان، ترجمه‌ی نامور، تهران، گام، 1336، ص 21.)  

انگلیس از قِبَل غارت منابع و معادن هند، توسعه ای پیدا کرد که به اشغال سایر مناطق حریص شد و عبارت خورشید هیچ‌گاه در بریتانیا غروب نمی‌کند، در توصیف آن بکار گرفته شد.


1-2. نژاد پرستی و ناسیونالیسم گرایی منفی 


بریتانیا مدعی بود، نژاد انگلوساکسون باید بر دنیا حکومت کند با تکیه بر همین تز در قرن 19 میلادی منافع و فعالیت‌هایش را در سراسر قاره‌ی آسیا گسترش داد و به گسترش روابط تجاری با چین، سنگاپور، هنگ‌کنگ و مالزی پرداخت.  (مسعود چلپی و غلامرضا عظیمی، مطالعه‌ی تطبیقی‌ـ‌تاریخی رابطه‌ی ساختار سیاسی با توسعه‌ی اقتصادی (ایران، چین و ژاپن 1800-1920)، جامعه‌شناسی ایران، بهار 1386، شماره‌ی 29، ص 24 و 25.)


1-3. حمایت ازدیکتاتوری و دست نشانده ها و کودتا علیه حکومتهای مردمی


از آغاز 1880میلادی که انگلیس وارد رقابت  با دیگر قدرت‌های استعماری، به ‌ویژه فرانسه، برای نفوذ و تسلط در ایالات امپراتوری عثمانی شد.

بریتانیا در دهه‌های نخستین قرن بیستم به عنوان قدرت پیروز در جنگ جهانی اول، با کنترل مستعمرات سابق آلمان، به ترسیم دوباره مرزهای منطقه‌ی خاورمیانه و تشکیل دولت‌های جدید با حاکمان دست‌نشانده مبادرت ورزید (بیورلی میلتون ادواردز، سیاست و حکومت در خاورمیانه، ترجمه‌ی رسول افضلی، تهران، بشیر علم و ادب، 1382، ص 37 تا 40.) و تا زوال آفتاب امپراطوری بریتانیا در جنگ دوم جهانی ادامه داشت.  (سر دنیس رایت، انگلیسیان در ایران، ترجمه‌ غلام حسین صدری افشار، تهران، اختران، 1383، ص 10 تا 12.)

طراحی کودتای سوم اسفند 1299و سرنگونی احمد شاه، گام اول استعمار انگلیس در ایران برای اجرای نقشه‏ای بود که برای خاورمیانه در نظر داشت. ایجاد دولت های نظامی حامی انگلستان در منطقه و فراهم کردن شرایط مهاجرت گسترده یهودیان به فلسطین و سپس تأسیس رژیم صهیونیستی در آن سرزمین، هدف اصلی انگلستان در خاورمیانه بود. کودتاهای زنجیره ای در مصر، الجزایر، پاکستان و... از جمله اقدامات ضد دموکراسی و حمایت از دیکتاتوری ها است.

1-4. سیاست فرقه سازی


فرقه سازی در جهان؛ ازجمله در ایران، جزء رخدادهای مسلم دوران استعمار پیر است. (شوقی افندی، قرن بدیع، ج3، ص297، تهران موسسه ملی مطبوعات امری دکتر زاهد زاهدانی، نقل از بهائیت در ایران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص225.)

ظهور فرقه ضالّه بهائیت به رهبری عباس افندی؛ به عنوان ساده‎ترین مذهبی که اصول آن در ماتریالیزم، کمونیزم و لاقیدی، خلاصه می‌شد.  (اسناد وزارت امورخارج? انگلیس، پرونده شماره 379‌ـ60‌ـ152، به نقل از: حقوق بگیران انگلیس در ایران؛ اسماعیل رایین، تهران: انتشارات جاویدان، 1362، ص12.)


 فرقه ضالّه وهابیت؛ به رهبری محمد بن عبدالوهاب (اسناد وزارت امورخارج? انگلیس، پرونده شماره 379‌ـ60‌ـ152، به نقل از: حقوق بگیران انگلیس در ایران؛ اسماعیل رایین، تهران: انتشارات جاویدان، 1362، ص12.) از جمله ره آوردهای دوران استکبار انگلیس است.


1-5. استحاله فرهنگی از طریق ترویج فحشاء و اشاعة مواد مخدر 


 «برادران شِرلی» در دوره صفویه، تریاک را در ایران رواج دادند و در دوره قاجار با رواج هرچه بیشتر اعتیاد با هدف تضعیف نیروی جسمانی و شخصیت افراد جامعه، خارج نمودن آنها ازصحنه فعالیت سازنده، تضعیف عزت نفس، زمینه سلطه و غارت را فراهم نمودند(مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مواد مخدر به روایت اسناد ساواک شاکری، عبدالحسین، مواد مخدر و اعیتاد، نشر گوتنبرگ، ص48.)

همچنین سیاست صادرات تریاک به چین از سوی انگلیس در سال 1839میلادی. نیروی دریای انگلستان دوجنگ  با عنوان جنگ تریاک، به منظور  تثبیت سلطه‌ سیاسی خود به چین تحمیل کرد.  (مسعود چلپی و غلامرضا عظیمی، مطالعه‌ی تطبیقی‌ـ‌تاریخی رابطه‌ی ساختار سیاسی با توسعه‌ی اقتصادی (ایران، چین و ژاپن 1800-1920)، جامعه‌شناسی ایران، بهار 1386، شماره‌ی 29، ص 24 و 25.)


1-6. دین ستیزی و مبارزه با مظاهر دینی

 
کتاب «چگونه اسلام را نابود کنیم؟» نقشه راه «دبیرکل وزارت مستعمرات انگلیس برای فروپاشی دین اسلام در جهان بویژه در منطقه خاورمیانه به عنوان مهد ادیان الهی تدارک دیده شده بود. این نقشه یک نمونه کوچک از تلاش های برنامه ریزی شده در مسیر پروژه دین ستیزی و اسلام ستیزی از ناحیه استکبار بریتانیا برای از میدان بدرکردن دین و نخبگان دینی در حوزه مدیریت و سیاست در قرن نوزدهم بود.

زیرا طی دوازده قرن، مسلمانان بر اوضاع مسلّط بودند و هر هجومی را از خود دور می‏ساختند. امروز حکومت انگلیس در فکر این است که اسلام را از درون و با نقشه قبلی و مطالعة دقیق و به مرور زمان نابود سازد که این نقشه از طریق نفوذ در بین مسلمانان و ایجاد مدارسی به منظور تربیت فرزندان‏شان، ساختن کلیساها و ترویج شراب و قمار و فحشا در میان آنان عملی می شود.

باید جوانانشان را نسبت به دین‏شان مشکوک ساخت و میان حکومت‏های مسلمانان اختلافاتی ایجاد کرد و خانه‏های رؤسای آنها را با زنان زیبای مسیحی پرکرد تا شوکتشان ضعیف شود و دینداری آنان رقیق گردد و الفت و وحدتشان از بین برود. (دستهای ناپیدا، خاطرات مستر همفر جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی.)

 
«تلاش دویست ساله دستگاه‏هاى استعمارى برای منزوى کردن و فراموشى اسلام» در کشورهاى اسلامى از اهداف استعمار است! آنها قبل و بعد از آن نیز پول هاى گزافى خرج کردند تا اسلام در درجه‏ اول از صحنه‏ زندگى، و در درجه‏ دوم از ذهن و عمل فردى انسانها خارج شود؛ چون مى‏دانستند این دین، بزرگترین مانع در راه چپاول قدرت هاى بزرگ و استکبارى است و در شرایط فعلی نیز پس از بیست سال که از انتشار کتاب آیات شیطانی، ملکه انگلیس به نویسنده این کتاب لقب «سِر» و منصب «شوالیه گری» اعطا می کند. تولید و انتشار 200هزار و بیش از 143میلیون اصطلاح در فاصله زمانی از سال 1998 تا 2009میلادی، در مورد اسلام  و مسلمانان، ترویج دهنده تصویری منفی از دین اسلام و اقلیت مسلمان در بریتانیا است. 

1-7. سیاست یکسان سازی فرهنگی 
استعمارگران اروپایى با تسلّط بر آسیا، آفریقا و آمریکاى لاتین؛ ملت هاى آن مناطق را ذلیل کردند؛ فرهنگ آن‏ها را، هویّت آن‏ها را، ثروت آن‏ها را به تاراج بردند؛ حتى زبان آن‏ها را، خطّ آن‏ها را، سابقه و سنّت آن‏ها را زیر پا له کردند. ملتها را ذلیل کردند؛ آن‏ها را دوشیدند؛ ثروت آن‏ها را غارت کردند؛ فرهنگ آن‏ها را نابود کردند. فقط ثروت مادّى نبود؛ ثروت معنوى آن‏ها را هم گرفتند و زبان خود را بر آن‏ها تحمیل کردند. زبان رسمى امروز دولت  هاى هند و پاکستان و بنگلادش که مجموعاً شبه قارّه‏ى هند قدیم است که مستعمره‏ى انگلیس‏ بود، انگلیسى است! آن منطقه ده ها زبان محلى داشته است؛ این زبان ها را تا آنجایى که توانستند، منسوخ کردند و از بین بردند. یک ملت، زبان خود را که از دست داد، یعنى از گذشته‏ى خود، از تاریخ خود، از سنّت هاى خود و از میراث هاى گران ‏قدر خود منقطع و جدا مى‏شود و از آن‏ها بى‏خبر مى‏ماند. 


1-8.  جلوگیری از رشد و توسعه و تحولات مثبت


جلوگیری از رشد و پیشرفت علمی کشورها و محدودیت قائل شدن برای تحصیل دانشجویان در کشور استعماری و مخالفت با کارهای زیرساختی در مستعمرات و مناطق تحت قیمومیت. قرن بیستم میلادى، قرن تحوّلات عظیم اجتماعى و سیاسى است. ملت ها هرکدام برحسب موقعیت، شرایط، استعداد و هوشیاریشان، زودتر یا دیرتر، به تحوّلات عظیمى دست پیدا کردند. از جمله اقدامات قدرت های استکباری برای ایجاد محدودیت های علمی در مستعمرات، ترور نخبگان و دانشمندان ملی و علمی است؛ مثلا ترور نافرجام شیخ فضل الله نوری توسط«کریم دواتگر.» همچنین؛ «توطئه قتل امیرکبیر.»

 

1-9. مقابله و سرکوب نهضت های رهایی بخش


مقابله با نهضت جنگل، به رهبری میرزا کوچک خان. مقابله با قیام دلیران تنگستان، به رهبری رئیس‌علی دلواری در سوم سپتامبر 1915. انحراف در مسیر جریان مشروطیت و شهادت شیخ فضل الله، ترور سیدعبدالله بهبهانى و منزوی کردن سید محمّد طباطبایى. نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری آیت الله کاشانی و مصدق. 


1-10. برنامه ریزی برای تجزیة و تغییر نقشه سیاسی جهان


 نقش انگلیس در جدایی افغانستان از ایران(معاهدة پاریس (1273/1857م)، بحرین از ایران، تصرف جزایر سه‏گانه «تنب بزرگ» و «تنب کوچک» و «ابوموسی»، تجزیه امپراطوری عثمانی، تغییر ماهیت دولت فلسطین که درآن زمان تحت قیمومیت آنها بود.


2. مبارزه های ضد انگلیس گرایی (استکبار سنتی)


مبارزه با استعمار انگلیس، گستره جغرافیایی هند و چین و جهان اسلام را شامل می شد. شدیدترین مبارزات علیه سلطه گری انگلیس در هند و ایران در تاریخ ثبت شده است.


الف. مبارزه با سلطه  درجهان اسلام


1. تحریم مظاهر غرب (تحریم پارچه ها و لباس های خارجی)


هنگامی که عده ای تصمیم گرفتند از راه ورود اجناس برخی از ممالک، فرهنگ غرب را در میان کشورهای اسلامی باز کنند؛ بسیاری از فقها از جمله آیات عظام سید اسماعیل صدر، حاج میرزا حسین، حاج میرزا خلیل، سید محمد کاظم طباطبایی، حاج میرزا محمد غروی شریبانی، حاج شیخ حسن ممقانی، حاج میرزا حسین نوری و میرزا فتح الله شیرازی معروف به شریعت اصفهانی، فتوا به تحریم آنها می دهند.

مرحوم آخوند خراسانی با صدور فتوایی اعلام کردند: « بر عموم رعایا و قاطبه مسلمین لازم و متحم که... تأسی و متابعت نمایند و لباس ذلت را از خود خلع و ملبس به لباس عزت البسه اسلامیه، صاحب شرع را خشنود دارند». 


از جمله این علما آیت الله سید محمدکاظم یزدی که طی فتوایی فرمودند: «بی شک شایسته و مناسب و به موقع و به محل است که عموم مؤمنین و کافه متدینین از هر صنف و هر نوع، هر یک به قدر مقدور به وجه میسور در تشبه اساسی و ترویج این امر اهتمام و بذل جهد و صرف همت نمایند و مهما امکن از البسه و اقمشه خارجه متحرز باشند بکله. سزاوار این است که در سایر جهات، حرکات و سکنات و کیفیات لباس و حکام و شراب و گفتارورزی و کردار از وضع و طرزکفار خود را بر حذر و برکنار دارند»


 2. مبارزه با دخالت انگلیس در کشور عراق


پس از آن که انگلستان در پی شکست در عراق حمایت خود را از نامزدی فیصل، با هدف تداوم بخشیدن به سلطه خود در این کشور اعلام کرد. بسیاری از فقها از جمله آیت الله خالصی، انتخابات را تحریم کردند به گفته محقق نایینی:«ما انتخابات و شرکت مردم عراق در آن را تحریم کرده ایم و کسی که در انتخابات شرکت جوید و یا کمترین کمکی بدان کند، دستور خدا و پیامبر و اولیا را زیر پا گذاشته است».

همچنین آیت الله حکیم در راستای مبارزه با نفوذ کافران و عقاید الحادی درکشور اسلامی عراق می نویسد: «لایجوز الانتماء الی الحزب الشیوعی فان ذالک کفر و الحاد او ترویج الکفر پیوستن به حزب کمونیستی جایز نیست؛ چون پیوستن به آن کفر و بی دینی و یا تبلیغ بی دینی است».

  
3. مبارزه علیه استعماردرایران
3-1. واقعه تحریم تنباکو
هنگامی که براساس قرارداد رژی، با انحصار تجارت تنباکو به این شرکت در ایران، علاوه بر سلطه پنجاه ساله اقتصادی انگلیس، زمینه سلطه سیاسی انگلیس نیز بر ایران فراهم می‌شد. میرزای شیرازی با صدور حکم  یک سطری «الیوم استعمال توتون و تنباکو بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان (عج) است» و پیروی مردم از این مرجع، شاه قاجار مجبور شد این امتیاز را لغو کند.

 مورد دیگر واکنش «شیخ فضل‌الله نوری» به پیشنهاد پناهنده شدن به سفارت انگلیس است، که فرمودند: چه‌طور ممکن است که صاحب شریعت که من یکی از مبلغین احکام آن هستم، اجازه فرماید به خارج از شریعت آن پناهنده شوم؟ آن‌گاه آیه «وَلَن یجْعَلَ اللهُ لِلْکافرینَ عَلَی الْمومنینَ سَبیلا» را تلاوت کرد. 


2.  حکم جهاد و بسیج عمومی علیه انگلیس
 حکم جهاد«آیت الله سید عبدالحسین لاری» در جنگ جهانی اول علیه استکبار انگلستان که شهر بوشهر را به اشغال خود در آورده بود واجب عینی فوری است. هر کس تخلف و تقاعد از این جیش مجاهدین و از این جهاد اکبر و نهی از منکر نماید، کانّ تخلف از جیش اسامه و امام(ره) عصر نموده است. 

 

1.    حکم جهاد علیه ایتالیا و روسیه و انگلیس
آیت الله سید محمد کاظم یزدی در مقام بیان وجوب مبارزه با اشغالگران کشورهای اروپایی و بیرون راندن آنها می فرماید: «در این ایام که دول اروپایی مانند ایتالیا به طرابلس و ... حمله نموده و از طرف روسها شمال ایران را با قوای خود اشغال کرده اند و انگلیس ها نیز نیروهای خود را در جنوب ایران پیاده کرده اند و اسلام را در معرض خطر نابودی قرار داده اند، بر عموم مسلمین، از عرب و ایرانی، واجب است که خود را برای عقب راندن کفار از ممالک اسلامی مهیا سازند... زیرا این عمل از مهم ترین فرائض اسلامی است»

 

2.     فتوا به ملی شدن صنعت نفت در ایران
«آیت الله خوانساری» جهت قطع دست اجانب و بیگانگان از اقتصاد کشور اسلامی و به ویژه شاهرگ آن، یعنی صنعت نفت، با صدور فتوایی فرمودند:« اگر این حکم را قبول نکنند، رد قول پیغمبر خداست. دیگر چه جای عذری برای ما باقی می ماند. خصوصاً به اینکه مثل حضرت مستطاب «آیت الله کاشانی» ـ دامت برکاته که از مجتهدین عادل و با شهامت و دلسوز و فداکار برای مصالح دین و دنیای مردم اند، با این همه جدیت و ترغیب و تحریص مردم را بیدار می کنند، دیگر مجال عذری برای کسی باقی نمی ماند. 

 


ب: مبارزه جهانی با استکبار انگلیس
1. مبارزات استقلال طلبانه گاندی و آزادی خواهان هندی
 نهضت استقلال‏طلبی در شبه قاره هند در سال‏های دهه1930 میلادی اوج گرفت و طی سال‏های جنگ دوم جهانی قدرت بیشتری یافت. تا این که هند و پاکستان پس از 200 سال تحمل استعمار در پانزدهم اوت 1947میلادی با هدایت گاندی در هند و محمدعلی جناح در پاکستان توانستند استقلال خود را بدست آورند. 


2. مبارزه چین با استکبار انگلیس
مورد دیگر مبارزه چین با استکبار انگلیس، تحمل هزینه های دو جنگ مهم با انگلیس، بر سرصادرات تریاک به این کشور توسط استعمار انگلیس بود. 

 

دوره دوم: استعمارنو و سایه استکبار دوقطبی در روابط بین الملل
از اواخردهه1940میلادی تا اواخر دهه 1980 میلادی منازعه و رقابت میان آمریکا و اتحادجماهیرشوروی، نظام دو قطبی برجهان مستولی کرده بود. این دوره بدلیل بهره گیری از روش های سخت و نرم و استفاده از شیوه-های غیرمستقیم به عنوان استعمارنو معروف است. استعمارنو یا استعمار غیرمستقیم برخلاف استعمار سنتی، تسلط خود برجوامع را از راه قدرت نرم بویژه از منفذ«تخدیر فرهنگی» تحصیل می کند، مهمترین ابزار آن نیز ابزار رسانه است.

در این نوع استعمار، کشورها در عین برخورداری از استقلال سیاسی ظاهری، مستعمره هایی به حساب می آیند که به جای اشغال سرزمین شان، حاکمیت شان در اشغال قدرت های سلطه است.

 ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به عنوان  مصادیق استعمارنو، در سایه نظام دوقطبی خودساخته، چهل سال جهان را درگیر جنگ سرد، اشغالگری و نابسامانی همه جانبه کرد و فرهنگ و رویه اقمار سازی را به عنوان یک قاعده بر روابط بین الملل مشروعیت بخشید.

کشورهای جهان نیز ناچار به زیست در سایه یکی از دو قدرت سلطه گر و استکباری بودند.


چهاردهه حاکمیت نظام دو قطبی، موجب شد تا شکل رسمی استعمار از خاورمیانه رخت بر بندد، ظهور جنبش ها و جریان های ضد استعماری باعث شد تا دو قدرت اصلی یعنی شوروی و آمریکا با پذیرش استقلال ظاهری سرزمینی، تسخیر سیستم سیاسی را جایگزین اشغال سرزمین کنند.  


چرا دو ابرقدرت شوروی و آمریکا در این دوره نماد استکبار بودند؟
 سوالی که در این قسمت مطرح است این است که چرا دو ابرقدرت شوروی و آمریکا در این دوره نماد استکبار بودند؟ با مروری بر رفتار و عملکرد این دو قدرت استعماری به این نتیجه روشن می رسیم که این دو قدرت، غالب شاخصه های لازم قدرت استکباری را دارا بودند.

گفتمان غالب«لیبرالیسم و سوسیالیسم»، برخورداری از اقمار و مستعمره، توسعه طلبی و سلطه گری، مدیریت دو جنگ مخرب جهانی و کشتار حدود هفتاد میلیون نفر، تجزیه سرزمین های در اختیار(لهستان)، آلمان، کره، و...، مخالف با نهضت های رهایی بخش و استقلال طلبانه، فرقه سازی و مبارزه با ادیان، یکسان سازی فرهنگی در جهان، اشغالگری و تحمیل موازین حقوقی و قانونی بر مستعمرات و...
 

 


استعمار

تاریخچه شکل گیری

استکبار همزاد استعمار است. استعمار به عنوان پدیده‌ای سیاسی و اقتصادی حدودا از سال 1500 میلادی آغاز گردید. در طول این مدت، استعمارگران با کشف مناطق وسیعی از دنیا در آن‌جا ساکن شدند و به بهره‌برداری پرداختند.1   (کاژدان، آ(1353) تاریخ جهان باستان، (صادق انصاری، محمدباقر مومنی، علی‌الله همدانی،مترجمان) تهران، نشر اندیشه ج 2 (تاریخ یونان). ، ص49.)


پیدایش استعمار و سلطه گری در عصر جدید با ظهور کشورهای قدرتمند اروپایی آن زمان، یعنی انگلیس، فرانسه، پرتغال، اسپانیا و... همراه بود. بعد از کشف راه‌های دریایی در اطراف آفریقای جنوب شرقی در سال1488میلادی وکشف قاره  آمریکا در سال  1492میلادی، مسافرت‌های دریایی به منظور استعمار و کشف سرزمین‌های جدید آغاز شد. آن‌ها در ابتدا به دنبال طلا، عاج و اشیاء قیمتی بودند اما رفته رفته انگیزه‌های وسیع تر اقتصادی نظیر تجارت، انتقال مواد اولیه معدنی و کشاورزی و حتی برده به سرزمین‌های اروپایی و فروش کالاهای اروپایی به فعالیت‌های استعماری وسعت بخشید


جنبه‌های اقتصادی استعمار، بدون لحاظ کردن جنبه‌های سیاسی و نظامی نمی‌توانست دوام یابد. کشورهای استعمارگر خیلی زود دریافتند که برای تداوم بهره‌کشی لازم است که بر جوامع مستعمره خود نظارت سیاسی داشته باشند و حتی فرهنگ آن‌ها را تحت کنترل درآورند. این کار در سرزمین‌ها و جوامعی مانند جوامع بومی آمریکا، آفریقا و اقیانوسیه که مراکز اقتدار، فرهنگ و تمدن بومی آن‌ها ضعیف بود یا در اولین یورش‌ استعمار فرو ریخته بود بسیار راحت صورت گرفت.

 در این سرزمین‌ها مراکز قدرتی به وجود آمد که تماماً زیر نظارت استعمارگران بود. استعمارگران در این کشورها در کنار نهادها و مؤسسات سنتی بومیان معمولاً نهادها و سازمان‌ها، شیوه ها و مناسبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدیدی ایجاد کردند که در حقیقت پاسخ به نیازهای استعماری خودشان بود و نه نیازهای مردمان بومی آن سرزمین‌ها.  

 

ابعاد استکبار و سلطه گر


قدرت های استکباری در تمامی ادوار تاریخ مخرب خود(انگلیس در قرن نوزدهم، دو قطبی آمریکا و شوروی در قرن بیستم و آمریکا  بعد از فروپاشی  قطب شرق) و با توجه به تمامی مؤلفه های سازنده قدرت در اعمال سلطه ری در کشورهای هدف از تمامی ظرفیت های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در اشکال نرم و سخت بهره می گیرند تا اراده خود را برکشورهای مستعمره، اقمار، تحت قیمومیت و یا متحدان وابسته، تحمیل کنند.


1.سلطه سیاسی


 استکبار در سه دوره سلطه خود(سنتی، نو و فرانو)، به فراخور توان و امکانات، تلاش بی وقفه ای را برای سلطه بر مدیریت سیاسی کشورهای تحت اقمار متمرکز کرد. دراثنای رقابت ها و خصومت قدرت های استکباری، قربانی اصلی، کشورهای جهان سوم و کشورهای تحت اشغال بودند. با پیروزی کمونیسم شوروی و لیبرالیسم آمریکا، در جنگ جهانی دوم، برآلمان، فاشیسم از بین رفت. اما تضاد بین کمونیسم شرقی و لیبرالیسم غربی رو به افزایش گذاشت و سرانجام این دو را در مقابل هم قرار داد». (احمد نقیب زاده، تحولات روابط بین الملل از کنگره وین تا امروز (تهران: قومس 1369)، ص 302 .)


طرح های حمایتی،« مارشال» و «ترومن» ، (مارشال وزیر خارجه و ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا بودند که طرح هایی را برای کمک به کشورهای اروپای غربی و ترکیه و یونان ارائه دادند تا کشورهای فوق خسارات جنگ دوم جهانی را که بر آنها وارد شده بود، جبران نمایند و در نتیجه در دامن اردوگاه کمونیسم سقوط نکنند.) که به بهانه حفظ کشورهای دوست (کشورهای اروپای غربی، ترکیه و یونان) از سقوط در دامن کمونیسم، ارائه شد، افزایش نفوذآمریکا دراین کشورها را به دنبال داشت.

از نتایج این افزایش نفوذ، تاسیس دو پیمان بزرگ «ناتو» و «سنتو»(ناتو و سیتو دو پیمان نظامی است که به رهبری آمریکا در اروپای غربی و آسیای جنوب شرقی برای جلوگیری از گسترش کمونیسم تشکیل گردید .) از سوی آمریکا برای مقابله با اردوگاه کمونیسم از اروپا تا آسیای جنوب شرقی بود.

فاصله ارضی این دو پیمان باحضور کشورهای ایران، ترکیه، عراق، پاکستان و انگلستان درپیمان بغداد (پیمان بغداد پس از کودتای 1985 میلادی (1377 ه ش) در عراق و خروج عراق از آن به سنتو تغییر نام یافت.) پر می شد.(جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران (قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1361). جلد دوم، ص 333 .) این شکل از اقمار سازی و توسعه نفوذ و سلطه که به ظاهر جنبه حقوقی و مشروع نیز داشت، در واقع به تحکیم، توسعه و تعمیق بنیادهای سلطه گری انجامید. 


استکبار با سلطه سیاسی، به عنوان ادامه روند سلطه اقتصادی، کشورهای ضعیف را عملاً به انقیاد درآورد و مقامات کشورها را از توجه به ظرفیت های داخلی بازداشت. غلبه فضای بی حسی سیاسی براقمار، مستعمره ها، انگیزه و امید به استقلال را در ملت ها زایل کرد و راه را برای استمرار سلطه قدرت های زیاده خواه هموار کرد. بطوری که آنها توانستند با به دست گرفتن اداره امور این کشورها به ایجاد گفتمان سازی، جریان سازی، چهره سازی  و شخصیت تراشی ها در داخل کشورهای تحت سلطه بپردازند و مدیریت آنها را بدست بگیرند.

 

2.سلطه اقتصادی (امپریالیسم اقتصادی)


سلطه اقتصادی از جنس استعمار نو است، استعماری که در آن کشوری، ‌با داشتن استقلال سیاسی،‌ از دست‌اندازی و دخالت کشور دیگر و یا عوامل آن آسیب ببیند.
پایان حکومت رسمی مستعمراتی در جهان سوم، تأثیر چندان بر روح امپریالیستی سلطه گران نداشت؛ زیرا با وجود رژیم‌های فاسد، وابسته و مرتجع در این کشورها، آن نوع از استقلال سیاسی که کسب شده، به پدیده‌ای ساختگی تبدیل می‌شد.

گرچه نوعی استقلال سیاسی در این کشورها وجود دارد، اما محیط اقتصادی آن‌ها به شدت تحت تأثیر سلطه‌ جوامع مرکزی است و بورژوازی خارجی همچنان در رأس قدرت در جوامع پیرامونی قرار دارد. شرکت های چند ملیتی به عنوان مجموعه ای از کارتل ها و تراست ها، در جهان سوم با شگردهایی مانند: جلوگیری از تاسیس صنایع مادر و بهره گیری از خدعه «دامپینگ» توانستند سلطه مخرب خود را استمرار بخشند.

 

دامپینگ از کلمه Dump به معنای ارزان فروختن، قیمت شکستن و بازار شکستن گرفته شده (فرهنگ، منوچهر، فرهنگ علم اقتصادی، تهران، 79، نیکان، چاپ 8 ص 320) و در اصطلاح، «عبارت است از فروش یک کالا در یک بازار خارجی با قیمتی کمتر از هزینه نهائی تولید آن کالا در کشور عرضه کننده، به منظور کسب مزیت در رقابت با دیگر عرضه کنندگان همان کالا. در مبادلات بین المللی به فروش کالا با قیمتی پائین‌تر از قیمت بازار داخلی نیز معمولاً دامپینگ رقابت مکارانه و یا تبعیض قیمت در بازرگانی خارج نیز گویند».(بی نام، مجموعه آشنایی با تعاریف و اصطلاحات بازرگانی، اقتصادی، تهران، 1373، موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی، چاپ دوم، ص 511).

 


3. سلطه نظامی و امنیتی 


  1. تاسیس دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی از مؤثرترین ابزارهای سلطه است که استعمارگران برای حفظ دولت های دست نشانده خود با سرکوب جنبش ها و حرکت های استقلال طلبانه مردمی در جهان،  از آن بهره می گرفتند. «ساواک» در دوره پهلوی، نمونه بارزی از یک دستگاه اطلاعاتی و امنیتی است که توسط آمریکا با هدف حراست از نتیجه کودتای 28 مرداد 1332درسال 1956میلادی ایجاد شد.  (مارک، ج گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه فریدون فاطمی (تهران: نشر مرکز، 1371) ص 201)


4. سلطه فرهنگی


شیوه های فرهنگی- تبلیغی یکی دیگر از راه های نفوذ نظام سلطه است.

مظاهر امپریالیسم فرهنگی و رسانه‌ای:

 1. انحصار خبری؛

 2. انحصار سینمایی؛

 3. انحصار تبلیغی؛

 4. انحصار سایبری؛

 5. انحصار تولید و صدور کتاب.

 این شیوه با وجود دیر بازده بودن، تاثیری صد در صد دارد. ماجرای اندلس، نمونه ای از تاثیر شگرف این سلاح است. برهمین اساس آمریکایی ها در زمان رژیم پهلوی، دانشگاه معقول و منقول، سازمان وعظ و خطابه و سازمان پرورش افکار را برای تغییر زیرساخت های فرهنگی، ملی و مذهبی تاسیس کردند.

 همچنین ایجاد دوره فرصت مطالعاتی و جذب دانشجویان ایرانی برای تحصیل درآمریکا از مهمترین شگردهای آنها بود که استکبار با هدف پرورش یک قشر تکنوکرات از طبقه متوسط برای تامین نفرات دیوان سالاری دولت انجام می داد. (مارک، ج گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه فریدون فاطمی (تهران: نشر مرکز، 1371) ص 121)


 فراهم آوردن امکانات تحصیل و تدریس برای دانشجویان و استادان کشورهای جهان سوم، اجرای برنامه های رادیویی به زبان ملی و محلی، ترجمه و انتشار کتاب های مورد نظر، ایجاد کتابخانه های عمومی، تاسیس و اداره مطبوعات و نشریات، کمک مالی به برنامه های فرهنگی، آموزش زبان انگلیسی، برگزاری مهمانی ها، انتشار مقالات و پوسترها و پخش فیلم های ماهواره ای، از جمله روش های فرهنگی است که برای نفوذ در افکار، عقاید و رفتار مردم و مسئولان اجرایی کشورهای مختلف جهان، از سوی نظام سلطه به اجرا در می آید».

 
فرمان نوزدهم نوامبر 1792 میلادی انقلاب فرانسه، تحت عنوان کنوانسیون ملّی به نام ملت فرانسه برای ترویج هنجارها و ارزش های لیبرالیسم، «کمینترن99-1943) و«کمینفرم» (947-1956) اعلامی از سوی اتحادجماهیر شوروی با هدف گسترش سوسیالیسم، تأسیس و توسعه احزاب کمونیست در جهان قدرت؛ از جمله اشکال و نمونه های سلطه فرهنگی است.

کمینفرم Cominform =; اتحادیه احزاب کمونیست کشورهای گوناگون جهان که در سال 1919 م تاسیس شد و تا سال 1943 م  دایر بود. موسس کمینترن لنین بود و اولین کنگره آن از 2 تا 6 مارس 1919 م  به رهبری لنین تشکیل شد و بیانیه ای خطاب به احزاب کمونیستی و کارگری جهان صادر کرد که در آن همه احزاب را به فعالیت در راه هماهنگی مبارزه بین المللی کارگران دیکتاتوری پرولتاریا و حکومت کارگری دعوت کرد ماموریت آن ارتباط احزاب کمونیستی دنیا برای تبادل عقاید و آراء بود.


رواج موادمخدر از جمله راه های ادامه نفوذ است، با مرور تاریخ اروپا، درمی یابیم که تاریخ شروع توسعه مواد مخدر درکشورهای تحت سلطه با ورود اروپاییان به این سرزمین ها هم زمان است (همایون الهی، امپریالیسم و عقب ماندگی (تهران: اندیشه، 1367) ص 88 .) ورود و اشاعه موادمخدر در ایران نیز به دوران صفویه، توسط انگلیسی ها بر می گردد که در دوران قاجار در میان لایه های مختلف ترویج می شد.

استکبار لیبرال مسلک که حامل نوعی از استبداد عقیدتی بر جهان است، با تکیه به قدرت بلامنازع فناوری و رسانه ای که در اختیار دارد، رسوخ در زیرساخت های فکری و فرهنگی جامعه تحت سلطه را با هدف یکسان سازی فرهنگی، تعقیب می کند.

 

1.    آثار و پیامدهای استکبار

پدیده سلطه، آثار مخربی بر زیرساخت های کشورهای جهان سوم و در حال توسعه داشته است. برخلاف کسانی که دوران سلطه را یکسره  مثبت می دانند و استعمار را سبب تحول و پیشرفت مستعمرات و کشورهای اقمار می دانند و گسترش آن را امری مطلوب و عامل گسترش تمدن غرب تفسیر می کنند، صاحب نظران مستقل، با مقایسه شاخصه های اصلی استکبار با دوران حاکمیت نژادپرستی، رفتارغرب را ن‍ژادپرستانه و مضمحل کننده عزت، استقلال و آزادی کشورهای مستعمره می دانند که مسیر ترقی و پیشرفت را برای آنها مسدودکرده است.

 طبق این نظریه‌ها استعمار با وجود بزک ظاهری مستعمرات، اسباب غارت و نابودی زیرساخت های آنها را رقم زده است و آثار منفی زیادی در ابعاد مختلف به همراه داشته است که به اجمال مرور می کنیم.


1.  زیرساخت های اقتصاد


پس از آن که کشورهای اروپایی بعد از انقلاب صنعتی، با مازاد سرمایه و اضافه تولید، کمبود نیروی کار و مواد خام اولیه مواجه شدند، به ‌دنبال بازار مناسبی برای سرمایه مازاد و فروش تولیدات خود افتادند. از‌آن جایی که جوامع آن‌ها اشباع شده بود و نیازشان را برآورده نمی کرد، کشورهای جهان سوم، بهترین گزینه برای تأمین این نیازها بودند، این ویژگی ‌و ظرفیت  کشورهای جهان سوم برای سرمایه گذاری قدرت های استعماری، رقابت و نزاع بر سر تصاحب این سرزمین‌ها را در میان آن ها بوجود آورد.

این وضعیت باعث شد ساختار اقتصادی این کشورها، به‌گونه‌ای تغییر یابد که تابع نیازهای اقتصادی کشورهای استعمارگر شود و نیازهای آنان را برآورده سازد، نه نیازهای بومی و داخلی را. (اورس، تیلمان(1362) ماهیت دولت در جهان سوم،(بهروز توانمند، مترجم) تهران، آگاه. صص 51 ـ20.)


این کشورها به تولیدکننده  مواد خام کشاورزی یا معدنی تبدیل شده و تنوع و خودکفایی اقتصادی آنان از دست رفت و صنایع و پیشه‌های بومی آنان به‌کلی تضعیف شد (کاظم زاده، فیروز(1371) روس و انگلیس در ایران، (منوچهر امیری، مترجم) تهران، انقلاب اسلامی، ص 25 ـ 15.) و اقتصاد این کشورها به عنوان یکی از ارکان مهم پیشرفت تمدن، تحت سلطه قدرت‌های استعماری و در مدار وابستگی قرار گرفت.


2. زیرساخت های اجتماعی


دومین میراث استعمار، تغییر ساختار اجتماعی(ساختار طبقاتی و قشربندی اجتماعی) درکشورهای مستعمره بود. تغییر در ساختار اقتصادی به‌ نوبه خود تغییراتی در ساختار اجتماعی این کشورها به‌ همراه داشت. در دوران وابستگی اقتصادی، صنایع بومی و پیشه‌های تولیدی در این کشورها، تضعیف و از میان رفت.

 اصناف و صنعت گران بومی متلاشی شدند و در عوض، طبقاتی پیدا شدند که با ساز وکارهای حاکمیت استعماری مربوط ومتناسب بودند. طبقاتی مثل سرمایه داران یا تجار واردکننده کالاهای صنعتی غرب، که واسطه گری به نفع واردات و مصرف اجناس غربی را دنبال می کردند و یا برخی روشنفکرانی که مروج سبک زندگی وارداتی و غربی به حساب می آمدند.

 

2.    جغرافیای سیاسی

در دوران استعمار، جغرافیای سیاسی و مرزبندی کشورهای مستعمره، به گونه‌ای ترسیم شد که تأمین کننده منافع سلطه گران باشد. تقسیم سرزمین‌های مستعمره، بویژه در دوران قیمومیت و تحت‌الحمایگی انواع ناسازگاری‌ها و منازعات داخلی را در خود پروراند و بدین ترتیب زمینه رویارویی‌های قومی، مذهبی و سیاسی در این کشورها را به‌ وجود آورد.

تجزیه مناطق کردی از ایران، ترکیب اجتماعی ناهمگون از اقوام و مذاهب مختلف در لبنان وایجاد کانون های اختلافات ارضی، میان کشورها، به صورت نامتعادل از جمله نمونه های قابل ذکر است. کوچ دادن یهودیان به بهترین مناطق شرق مدیترانه توسط انگلیس، تشکیل یک دولت یهودی،از دخل و تصرف قدرت های استعماری در جغرافیای سیاسی کشورهای جهان سوم است. (ولایتی، علی اکبر (1390) فرهنگ و تمدن اسلامی،قم، نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه ها، چاپ سی ام.)


4. تغییر در فرهنگ


یکی از پیامدهای مهم سلطه و استعمار، تغییراتی است که در فرهنگ و روانشناسی اجتماعی کشورهای مستعمره اتفاق افتاد و تاکنون نیز به جای مانده است. منظور از تغییر فرهنگ در اینجا خصلتی است که یک قوم یا یک ملت تحت سلطه در اثر تداوم سلطه  قدرت‌های بیگانه پیدا می‌کند. خصوصیت هایی مانند خودکم‌بینی، رقبت در تقلید از بیگانگان، ازآثار روانی این دوران است که روحیه عزت جویی، استقلال طلبی، خود اتکایی و اعتماد به نفس در این کشورها را تضعیف کرده است.

 

دوره های استکبار 


استعمار و سلطه گری عموماً از قرن هفدهم میلادی رشد پیدا کرد. اکثر کشورهای جهان سوم، در دوره‌های مختلف تحت سلطه قرارگرفتند و دوران سیاه استعمار را تجربه کرده اند. قدرت نیروی نظامی بویژه قدرت نیروی دریایی، تولید و فراهم آوردن کالاهای صنعتی برای حمل به مستعمره، دو عامل اصلی در استمرار حضور استعمار و تعمیق نفوذ قدرت های سلطه گر بوده است.

 دوره استعماری قدرت های هلند، پرتغال، اسپانیا، انگلیس، اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا در سه قرن اخیر به دلیل ماهیت سلطه گری و مستعمره سازی و اقمارگرایی در شکل سنتی، استعمار نو و فرانو از شاخصه ها و وجوه اشتراکی برخوردارند که در شناسایی نمادهای استکبار در زمان گذشته، حال و آینده نقشه راه افراد و جوامع  می باشد. این شاخصه ها را در یک دسته بندی می توان به چهار مقوله، سیاسی، فرهنگی، امنیتی و نظامی و سرزمین تقسیم کرد.


نظریه توطئه


انسان همواره در جستجوی چرایی پدیده ها و حوادث به روش های مختلف دینی، علمی و تجربی متوسل شده است. دنیای معاصر جهان غرب در پی رشد سرمایه داری و مدرنیته برای تامین منابع و بازار سرمایه سیاست مداخله واستعمار درکشورهای ضعیف تر را پیش رو قرارداد. توجه به نقش مداخله گر کشورهایی نظیر روسیه، انگلیس و امریکا می تواند مساله را صورت بندی ویژه‌ای ببخشد.

 در راستای تاریخ استعمار در جهان اسلام وکشورهای توسعه نیافته مفهومی با عنوان"نظریه توطئه" وارد ادبیات عمومی وسپس نخبگانی شد. نظریه توطئه نظریه پرداز رسمی و صورت مدونی ندارد. بلکه عنصری از عناصر اصلی فرهنگ سیاسی جوامع است که بر نگرش و رفتار سیاسی افراد در سطح عمومی و نخبگانی اثرگذار است.

اما دانشنامه آمریکایی تعریفی از ان داده است  که بر اسا ان این نظریه نوعی نوعی علل شناسی از پدیده ها به دست می دهد. که عمومی و فراگیر است و قدرت توضیح دهندگی همه پدیده ها سیاسی واجتماعی را دارد و این قدرت تبیین بخش به جامعه یا ایدئولوژی خاصی وابسته نیست. یعنی این نظریه فرا فرهنگی و فرا زمانی و فرا مکانی است.

نظریه توطئه پدیده ها را دارای علل ظاهری معرفی می کند که  نمی توان به آن اکتفا کرد و باید در پی علل پنهان نیز بود. گاهی علل اصلی نشان داده نمی شود و از آن سخن نمی شود؛ لذا آگاهی بر آن قرار نمی گیرد که البته بعد از زوال حساسیت آن موضوع ممکن است اعلام شود یا هیچگاه به آن اشاره ای نشود.

 
برخی صاحب نظران نسبت به نظریه توطئه نگاه انتقادی داشته و نظریه توهم توطئه و پارانویا را در مقابل آن پشتیبانی می کنند. از نظر وپر توطئه باوران برآنند که هر چه در اجتماع اتفاق می افتد، به ویژه جنگ، بیکاری، فقر و قحطی نتیج? طراحی های افراد و گروه های قدرتمند است. کهاین امر گونه ای ابتدایی از خرافه و اسطوره و در شکل جدید آن و نتیج? برجست? دنیوی شدن خرافه های دینی است. 


یکی از مبانی نظری نظری? توطئه "پارانویا" یا سوظن و بدبینی افراطی نسبت به محیط و اطرافیان است. هوفستادر در 1965 در مقاله ای با عنوان " شیوه پارانوید در سیاستامریکا" آن را در مردم و سیاست مداران امریکا نشان داده است. ابراهامیان هم در ایران این کار را با عنوان " پارانوید در سیاست ایران"انجام داده است. (اشرف، احمد(1382)   توهم توطئه، در جستارهایی درباره تئوری توطئه در ایران.  گردآوری و ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، ص106.)

 

پارانویا نوعی بیماری روانی فردی است. در مورد نظری? توطئه، آنان به پارانویای جمعی قائلند، تا بتواند مبنایی نظری برای نظریه پردازی فراهم کنند. مفاهیم دیگر روان شناسی سیاسی، نظیر نظریه استناد، فرافکنی، تصور از واقعیت و نه خود واقعیت، فوبیا، اضطراب اساسی، تصورات قالبی نیز پشتوانه لازم برای تجهیز نظری نظری? توطئه قرار گرفته است. (برزگر، ابراهیم ( 1388 ). روا نشناسی سیاسی. تهران: سمت، ص 67.)

 

در نگاه سیاسی انتقادی که به نظریه توطئه وارد می کنند این است که ، با تبدیل این نظریه به " اصل راهنمای توضیح همه رویدادها" راه به روی بررسی همه جانبه بسته می شود. وو شاخ و برگ دادن به توطئه ههای خیالی مانع دیدن توطئه واقعی می شود ؟ (انتخابی، نادر،(1390) توهم توطئه در فرهنگ امروز ترکیه، در ناسیونالیسم و تجدد درایران و ترکیه. تهران: نشر نگاره آفتاب، ص:48-53.)


اولین پرسشی که دراین جا مطرح می شود، چگونه با نظریه توهم توطئه به توطئه واقعی می رسیم. وقتی توطئه نفی شود دیگر فرصت بررسی کذب و صدق ان وجود ندارد. 

 

نظری? توهم توطئه 


 قدرت تبیین اصل توطئه میتواند هم مسائل سطح کلان و هم سطح خرد را علت سازی کند. در تبیین روابط بین دولت ها هم گاه بدبینی و سوءظن مستتر در نظری? توطئه، موجب تفسیر غلط یا درست از رفتار کشور دیگر می شود؛ بنابراین موجب شکل گیری رفتار سیاسی متناسب با آن بدبینی در رفتار واکنشی نسبت به دولت دیگر می شود و در یک رابط?  بازخورانه این حلقه بدبینی  به طور فزاینده ادامه پیدا می کند و هم افزایی می شود (برزگر،(1393)، نقد نظریه توهم توطئه و کاربرد آن در تحلیل داده ها، نشریه امنیت پژوهی، شماره 48.)

 

جنگ های پلوپونز بین دو دولت شهر معروف یونان باستان؛ یعنی آتن و اسپارت جنگ همین نگرش های منفی دو دولت شهر نسبت به یکدیگر بوده است. محور شرارت تلقی کردن دولت نجیب جمهوری اسلامی ایران از سوی آمریکا و رفتارهای خصمان? آن در طول سال های پس از انقلاب نیز می تواند در همین راستا مورد توجه قرار گیرد. همان طور رفتار دولت ایران در قبال رقیب خود نیز می تواند چنین تفسیر و توضیح داده شود. 
لذا باید توجه اشت نظریه توطئه نمی تواند علت پدیده را بیان کند بلکه نقطه شروع تحقیق و علت یابی را مشخص می سازد و همچنین کاربرد صحیح این نظریه زمانی اتفاق می افتد که بستر شناخت روابط فراهم باشد و سوابق توطئه و اسیب های حاصل از ان نیز لحاظ شود.  

در واقع نظری? توطئه نظریه نیست. حداکثر یک فرضیه یا یک اصل برای تحلیل سیاسی است. با مدنظر قرار دادن تعریف نظریه میتوان به این دریافت رسید.  تحلیل سیاسی حوادث در 2011 غیر اصیل ارزیابی کردن این تحولات است. بر مبنای نظری? توطئه تحولات شمال افریقا و خاورمیانه را توطئه طراحی شده امریکا می دانند.

در واقع این تحولات درون زاد نیست و دولت ها و ملت های عربی از قدرت های بزرگ و قدرت های منطقه ای متاثر شدند. طارق رمضان متفکر شناخته شده در کتاب خود  اساس همین دیدگاه را پرورش داده است و آن را یک توطئه آمریکایی می داند. برخی علائم و دلایل آن را ذکر کرده است. از جمله، عدم طرح شعارهای ضد آمریکایی در تظاهرات کشورها است. همچنین این تحرکات در کشورهای متحد سنتی آمریکا نظیر عربستان رخ نداده است.

 کاستلز در کتاب شبکه های جهانی خوددر مورد انقلاب تونس بیان می کند باتوجه به این که  بالاترین نرخ نفوذ تلفن همراه و اینترنت تونس در جهان عرب دارد، عمده ترین نقش آفرینان کاربران غالب اینترنت بودند و به نقش  برجسته اینترنت و شبکه الجزیره به ویژه در میان جوانان اشاره می کند و توانست نقطه اتصال بین شبکه های اجتماعی سایبر و اجتماعی زندگی مردم را شکل دهد. وبلاگ نویسان در افشا و انتشار اخبار بسیار فعال بودند. مجموعه این علل می تواند نظریه توطئه را قوت دهد (کاستلز مانوئل، ترجمه مجتبی قلی پور، 1393، شبکه های خشم و امید، نشر مرکز.)

 

گاه غیر از سابقه، علل اقتصادی یا سیاسی جدید فراهم می شود که باید به دقت بررسی شود. اما نادیده انگاشتن آن  می تواند سطح امنیت را کاهش دهد زیرا توطئه یا عدم ان در گام اول یک فرض است که احتمال آن بر اساس سابقه قوت و ضعف می یابد . تفاوت نظریه توطئه وتوهم توطئه دراین است که نظریه توطئه فرد یا جامعه را در وضعیت فعال تعریف میکند و حوزه پژوهش را پیش روی او قرار می دهد، اما درنظریه توهم توطئه موضع کاملا انفعالی است و آسیب های امنیتی جبران ناپذیری را در صورت برقرار نبودن آن جامعه را متحمل می سازد. نکته دیگر اینکه توهم بار روانشناسی دارد و از تکنیک برچسب زنی بهره می برد. 


کسانی که نماینده قانون و نظم هستند و یا کسانی که قادرند تعریف اخلاق عرفی و مرسوم را به دیگران تحمیل کنند بخش اعظم فعالیت برچسب زنی را بر عهده دارند. این برچسب ها بیانگر ساختار قدرت است. و از سوی صاحبان قدرت و طبقات برتر تعریف می شود . در این تکنیک صاحبان رسانه با عنوانی ناپسند که بر ارزش ها بار می کنند در طول زمان و دراثر تکرار ارزش ها را در افکارعمومی به ضد ارزش بدل می کنند. دراین فرایند فرد برای مبرا ساختن خود از عناوین ناپسند به مرور از ارزش نهفته و حتی عقلانیت نهفته در آن پدیده میتواد صرف نظر نماید. زیرا در اکثر جوامع عرف، ذهنیت مشترک اجتماعی را تعریف میکند.

 

جایی که فرد به مفهوم "خودانگاره" توجه دارد. خود انگاره در تعاملات روزمره شکل می گیرد . افراد می آموزندکه نگرش دیگران را نسبت به خود دریابند و با این کار خود را در بطن جامعه احساس می کنند . در نتیجه بر اساس خودانگاره رفتار می کنند (گیدنز آنتونی، ترجمه حسن چاوشیان،1389، جامعه شناسی، نشر نی248).که در مدرنیته مدیریت وکنترل ذهنیت جامعه با ابزار رسانه به خوبی میسراست . باومن می گوید دولت ها مانند گذشته برای هدایت و کنترل مردم ازقانون مجازات استفاده نمی کنند، بلکه از رسانه ها و تکنولوژی های ارتباطی بهره می گیرند.

تکنولوژی ارتباطات بر روابط اجتماعی افراد تاثیرگذاربوده و تحت کنترل ، نظارت و تسلط خود قرارمیدهد. با این وصف می توان حتی نظریه توهم توطئه را نیز از مصادیق نظریه توطئه دانست . توطئه از سوی افراد و گروه هایی که منافع ایشان در بی توجهی جوامع به تهدیدات خارجی تامین می شود. با نگاهی جامعه شناختی میتوان گروها و تیپ های فکری طرفداران این دو نظریه را مورد بررسی قرارداد. بر اساس تجربه زیسته، می توان دید صاحب نظرانی که تفکر سرمایه داری را رهیافت توسعه و پیشرفت کشورها در نظر دارند، از نظریه توهم توطئه استقبال کرده اند و نحله های فکری چپ در پارادایم سرمایه داری که دربرابر جریان های بیگانه هموراه مقاومت دارند، نظریه توطئه را قبل از شیوع آن باور داشته اند و عمل کرده اند.

چنانچه آمریکا به عنوان یک قدرت سیاسی بزرگ در سطح بین الملل این سیاست را در پیش دارد و حتی فراتر از علل تجربی و سیاسی و بر اساس دشمنی، ایران  هراسی را براساس نظریه توطئه در منطقه ترویج می دهد. حال آنکه سابقه سیاسی ایران نشان می دهد که این کشور نه تنها برای کشورهای تهدید نبوده است، حتی در برابر قدرت جهانی و در برابر نابودی کشورهای همسایه یاری کرده است.  ایران هماره نگاه اسلامی و برادرانه به همسایگان و سایر مردم دنیا دارد.

تا کنون به کشوری تجاوز نکرده و همواره پرچمدار دفاع از مظلومان تاریخ چون فلسطین بوده است. در این فضای علنی می توان آمریکا را به توهم توطئه متهم نمود. در واقع توهم توطئه به  لحاظ عقلانی نه در عرض نظریه توطئه بلکه از نتایج بررسی علمی این نظریه میتواند باشد . چرا که وجه فعال و قابلیت بررسی ندارد و فقط میتواند به عنوان یک نتیجه بیان شود. بسیاری از صاحب نظران در درک و کاربری این مفهوم اشتراک نظر دارند اما در بیان عناوین و در پس جانبداری های سیاسی است که این تعاریف دوگانه صورت می پذیرد.

 

نقد نظری? توهم توطئه


یکی از پیامدهای اشاعه و گسترش نظری? توهم توطئه، به طور خواسته یا ناخواسته، نیست انگاری دشمن یا پوچ انگاری عملکرد دشمنان و خاموش کردن سامان? حفاظت بدن و کشور و در نهایت به هم ریختن یا کم رنگ کردن مرزهای هویت و غیریت است. در سرشت پدید? سیاست، همواره بر حضور دشمن و رقیب به عنوان یک رفتار هم ورزانه و تعاملی و یک رفتار راهبردی؛ یعنی رفتار معطوف به دیگری تأکید شده است.

دشمن و دوست دو روی یک سک? امر سیاسی است. دشمن در سیاست همچون پول در اقتصاد از مفاهیم بنیادین و هستی بخش آن است. نظریات متعارف در اندیش? سیاسی و علوم سیاسی همواره آن را مدنظر قرار داده و آن را به رسمیت شناخته است. در نظری? گفتمان به روایت لاکلا و موفه هویت خودی و ضدیت دشمنی کی از ارکان تحلیل گفتمانی سیاست است  .

این گزاره که توطئ? توهم است و دشمن در عالم خارج وجود  ندارد، در خود نظریه پردازان توطئه و توهم توطئه هم مردود اعلام شده است؛ "توطئه را در برخورد آفاقی و علمی ... و توطئه به عنوان فرضی های که قابل رد و اثبات است".  اما در عمل آنان به گونه ای مطالب را چینش میکنند که خواننده، انکار توطئه در عالم سیاست و نبود دشمن در دنیای واقعی را برداشت می کند. 

نتیجه گیری

1.     آنچه به عنوان نظری? توطئه یا نظری? توهم توطئه مطرح می شود ، نظریه نیست. زیرا عناصر لازم برای یک نظریه چند متغیره و دارای گزاره های به هم مرتبط را از نظر علمی ندارد لذا به لحاظ علمی خارج از ساختار نظریه است و در تعریف نظریه نمی گنجد

2.    نظریه توطئه می تواند آغازگاه نوعی بحث علت یابی و تحلیل سیاسی باشد و نظریه توهم توطئه به عنوان گزاره ای منفعل صرفا می تواند در به عنوان نتیجه و پایان بررسی علمی باشد.

3.    فروکاست چندین عامل در وقوع یک پدیده به یک عامل به نام دشمن در نظریه توطئه و یا کتمان نقش دشمن در پدیده های سیاسی و اجتماعی، روش علمی نیست . درحالت اول توان پیش بینی درست و کارآمد سلب می شود و در حالت دوم خلل امنیتی ایجاد می شود.

4.    برچسب زنی و اتهام پراکنی به تحلیل گری که به متغیر دخالت اشاره میکند و او را به پارانویا و بیماری توهم متهم کردن، کاری غیراخلاقی و غیرعلمی و بیشتر یک حربه تبلیغاتی برای منزوی و ترور شخصیت اوست.

 


دشمن شناسی در اندیشه امام خمینی :


فقهای شیعه و سنی در ادوار مختلف تاریخی از اصل نفی سبیل در ستیز با استکبار و نفی سلطه  قدرت های مستکبر بهره گرفته اند. اصل نفی سبیل، سلطه کافران را در تمام ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی در اشکال نرم و سخت آن منع می‌کند. به تعبیر امام  خمینی (ره) «لوکانت الروابط السیاسه بین الدول الاسلامیه و الاجناب موجبه لاستیلائهم علی بلادهم او نفوسهم او اموالهم او موجبه لاسرهم السیاسی یحرم علی روسا الدول تلک الروابط و المناسبات و بطلت عقدها و یحب علی المسلمین ارشادهم والزامهم بترکها و لو بالمقاومه المنقیه».

بنابراین، اگر روابط سیاسی با دیگر دولت‌ها سبب سلطه آن‌ها یا وابستگی سیاسی دولت اسلامی شود، برقراری چنین روابطی حرام است و حتی اگر معاهده‌ای منعقد شده باشد، باطل است. 


«اگر در برقراری رابطه تجاری دولت اسلامی یا تجار، با بعضی از دولت‌ها یا تجار، بازار مسلمین و حیات اقتصادی آنها مورد تهدید باشد، ترک این روابط، واجب است و این تجارت، حرام است و بر رهبران دینی است که کالاهای آنها و تجارت با آن‌ها را تحریم نمایند و بر امت اسلامی نیز تبعیت از علما واجب است.  از دیدگاه امام خمینی(ره) هر نوع رابطه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی اگر موجب سلطه اجانب بر مسلمانان و کشورهای اسلامی شود، به دلیل این‌که استعمار را نیز در‌پی خواهد داشت، حرام است و باید از آن پرهیز کرد». 

 

شاخصه ها و معیارهای استکبار ودشمن:

 
2-1. داشتن اهداف راهبردی و بلندمدت برای اعمال سلطه.     
2-2. برخورداری از امکانات و تجهیزات برای اعمال سلطه.
2-3. گسترش جغرافیا  و دخالت های گسترده و تحمیلی در دیگر کشورها.

2-4. روحیه توسعه طلبی، اشغالگری و غارت گری.

5-2. ایجاد حکومت های دست نشانده و حمایت از سیستم های غیر دموکراتیک.

2-6. حمایت از سیاست تجزیه کشورها و تغییر نقشه سیاسی آنها.

2-7.نژاد پرستی و ناسیونالیسم گرایی منفی.

2-8.دین ستیزی و فرقه سازی

2-9.ترویج و اشاعة مواد مخدر و فحشاء در کشورهای تحت سلطه.

2-10.سیاست یکسان سازی فرهنگی در جهان و نابودکردن فرهنگ و تمدن بومی در مستعمرات.

2-11. جلوگیری از وقوع تحولات اجتماعی مثبت و سلب اندیشیدن و ابتکارعمل در نیروهای بومی.

2-12.  مقابله و سرکوب نهضت های استقلال طلب و آزادی خواه.

2-13.داشتن مستعمره، اقمار و تحت قیمومیت و متحدان وابسته در میان اقتدارگرایان و دیکتاتورها.

2-14.ترویج فرهنگ ضددینی، اباحه گری و دشمنی با تفکر دینی.