سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف های شنیدنی

آنچه وظیفه‌ی ما به عنوان مردم، به عنوان آحاد جمهوری اسلامی است: اوّلاً دشمن‌شناسی است؛ دشمن را [بشناسیم]؛ در شناخت دشمن اشتباه نکنید. نگویید که خب همه میدانیم؛ بله، شما میدانید که دشمن کیست؛ دشمن استکبار است، دشمن صهیونیسم است، دشمن آمریکا است؛ اینها را شما میدانید امّا تلاش وسیعی دارد انجام میگیرد برای اینکه این قضیّه را بعکس کنند، نظر مردم را عوض کنند، با شیوه‌های پیچیده‌ی تبلیغاتی؛ همه باید مراقب باشند؛ دشمن‌شناسی بسیار مهم است؛ یکی این؛ بعد، دانستن نقشه‌ی دشمن؛ دشمن چه کار دارد میکند، چه کار میخواهد بکند؛ و بعد، دانستن شیوه‌ی مقابله‌ی با نقشه‌ی دشمن؛ این را باید مردم ما بدانند. 1398/10/18

 

معنای اصطلاحی و مفهوم قرآنی دشمن


معادل های عربی واژه دشمن عبارتند از: «العدو» و «الخصم». «العدو» از ماده «عدو»، به معنای تجاوزکردن از کاری است که حقش عدم تجاوز از آن میباشد، تجاوز و درگذشتن از حد است که با التیام منافات دارد؛ یعنى با بهبودى بخشیدن و سازگارى میان دو چیز تفاوت دارد. با توجه به آنچه که در معنای عدو گفته شد، این واژه در کاربردهای معنایی مختلفی به کار رفته است که میتوان به این موارد اشاره کرد:

1.   گاهى به اعتبار قلب و دل است «العداوه و المعاداه» که به معنای کینه دوزی و دشمنی در دل نگه داشتن است.

2.   گاهی به اعتبار «راه رفتن» است؛ به معنای هروله و دویدن تعبیر می شود.گاهی نیز به اعتبار کوتاهی نمودن در عدالت و افساد در معامله است که تحت لفظ «العدوان و العدو» بیان می شود، و اشاره به بی عدالتی وظلم در معامله دارد؛ «فَیَسُبُّوا ا لله عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ» .

3.   گاهی به اعتبار مکانهای آرمیدن و قرار گرفتن است: «له العدواء»؛یعنی ناآرام و نامطمئن که جمع آن «عِدًىو أَعْدَاء » است، گفته می شود: «وَ یوَمَ یحُشَرُ أعَداءُ ا لله» و .

تعریف نظری دشمن:

 «دشمن در لغت به معنی بدنفس و زشت طبع آمده است» و در اصطلاح، آن است که نسبت به کسی، گروه یا کشوری بدخواه، کینه جو و یا در جنـگ و سـتیز باشـد. دشمن و دشمنی در مقابل دوستی و محبت قرار دارند و در اصـل بـه معنـای بیـزاری، نفـرت، عداوت، کراهت و خصومت است.

 

دشمن درونی و بیرونی


هر کس و یا هر موجودی که با سعادت و پیشرفت انسان مخالف باشد دشمن او است؛ خواه این عنصر در درون انسان باشد و یا بیرون او. برای مثال تنبلی یک نوع دشمن برای انسان است چراکه مانع از رسیدن انسان به پیشرفت حقیقی و سعادت غایی او میشود.

از سویی دشمن بیرونی نیز بسته به نوع موضوع مشخص میشود؛

برای مثال دشمن جهان اسلام کیست؟

برای این پرسش می توان پاسخ های متعددی را مطرح کرد، اما آنچه که میتوان فصل مشترک تمامی این تعاریف باشد عبارت است از: دشمن امت اسلامی هرکس پی که با حاکمیت نظام مستقل مردمی دینی مخالف باشد، دشمن محسوب می شود. ازجمله این ها طمع ورزان، غارتگران، زورگویان، استعمارگران، مایلین به فساد و کسانی که از حاکمیت فرهنگ دینی زیان شخصی می بینند، دشمن هستند.

در این میان آن شخص، گروه و یا دولتی که بیشترین ضرر از حاکمیت دین دیده در رأس بوده است. مرور هرچند گذرا تاریخ معاصر اسلامی، نشان می دهد که دشمنان خارجی حکومت اسلامی و امت اسلام را دولت های خارجی خصوصاً غربی تشکیل داده و در قالب نظام استعماری و استکباری به سردمداری آمریکا و به دنبال آن رژیم منحوس صهیونیستی شناخته شده اند.
بنابراین امت اسلامی و مسلمانان در دو بعد دشمن دارند. راه علاج و یکی از لازمه های حل مشکلات جهان اسلام شناخت این دوبعد است. چراکه یک ملت و امت باید دشمن خویش را بشناسد و از این رهگذر به نقشه آن واقف شود تا درنتیجه بتواند خود را دربرابر آن تجهیز و مسلح کند.

 همانطور که بیان شد، این دو بعد دشمنی به دشمن درونی و بیرونی تقسیم می شود. در این تقسیم بندی، دشمن درونی خطرناک تر از دشمن بیرونی است. دشمن درونی خصلت های مذمومی است که هر انسانی می توان به آن دچار شود. خصلت هایی نظیر تنبلی، عدم برخورداری از نشاط در زندگی و فعالیت ها، ناامیدی، خودخواهی های افراطی، بدبینی، عدم برخورداری از اعتماد به نفس_ خود، ملت و امت اسلام، اعتماد به دشمن و... از موارد این دشمن درونی به حساب می آید.

 هر زمان که انسان ها خصوصاً مسلمین، به فکر چاره و علاج این موارد در درون خود نبوده اند، پیشرفت و راه سعادت و حتی حیات آن ها دچار تهدید و خطر شده است. اهمیت این نوع دشمنی زمانی دوچندان می شود که رابطه دشمنی دشمن بیرونی را با دشمن داخلی متوجه شویم. همیشه دشمنان جهان اسلام و ملت های آزاده سعی کرده اند تا این خصلت ها که بسان یک ویروس است را در درون جوامع آن ها رسوخ دهند.

 در نتیجه چنین باید گفت اگر فرد مسلمانی، یا ملت و یا امت اسلامی به آن ها دچار شود، عمق آسیب به انداز ه ای است که پیشرفت ممکن نیست. عدم پیشرفت عدم سعادت اخروی و دنیوی را درپی خواهد داشت و این درست همان چیزی است که جریان استکبار با تمامی توان به دنبال آن است.

بنابراین دشمن بیرونی جهان اسلام همانا نظام سلطه در جهان است. نظام سلطه همان چیزی است که در ادبیات قرآنی از آن به استکبار نام نهاده شده است. در این تقسیم بندی از دید نظام سلطه، جهان به سلطه گر و سلطه پذیر تقسیم می شود. درست در همین نقطه است که اگر ملتی اراده کند به روی پای خویش بایستد، سلطه گران با آن ملت و امت دشمنی خواهند کرد و دربرابر او با تمام توان موانع ایجاد می کنند تا مبادا این نظم ناعادلانه مخدوش شود. هرچند این نظام از دیرباز وجود داشته است، اما مظهر استکبار وسلطه در عصر حاضر را شبکه صهیونیسم و دولت آمریکا هستند.


دشمن داخلی و دشمن خارجی:


 دو خطر مهم، مسلمین و دین مبین اسلام را مورد تهدید قرار داده است که شایسته است مسلمانان با ژرف اندیشی و تأمل عمیق نسبت به آن شناخت حاصل کنند تا راه مقابله با آن را به درستی و در معاضدت با یکدیگر احصاء نمایند.


دشمن خارجی که همان جبهه استکباری است که مجهز به انواع سلاح از بیرون از مرزهای جهان اسلام است و این جبهه درصدد است تا با استفاده از هر فرصتی جهان اسلام را با موانع و مشکلات مختلف قرار داده و از پی آن علاوه بر خدشه در وحدت اسلامی و پیشرفت ملل مسلمان، این امت را مستعمره خویش قرار داده تا بتواند بیشترین بهره از امت اسلامی به نفع خویش مصادره به مطلوب کند.


دشمن داخلی، را می توان به دو گونه معرفی کرد: نخست، آن دسته از اشخاص، جریان ها و گروه هایی هستند که با اشتباه در تشخیص و تصمیم و یا خستگی در مبارزه با جبهه دشمن و یا مغلوب زر و زور و تزویر شدن موجب انحطاط جوامع مسلمین می شوند. این دسته از دشمنی متعلق اغیار نیست و اتفاقاً متغلق جریان همسو با تفکر اسلامی است که در جای خود بسیار خطرآفرین است.  گونه دوم جریان نفوذ و نفاق است. این گروه با الفاظ و مناسک مسلمین وارد می شوند اما هدف اصلی آن ها ضربه از درون است.

 این جریان نفاق که از صدر اسلام همپای تاریخ اسلام بوده و هم اکنون نیز وجود دارد، در عمل همان مرتجعین و جکومت های دست نشانده در جهان اسلام و پیاده نظام آنها هستند که شناسایی آن ها به تنهایی بخش مهمی از راه حل مقابله با این دشمنی است. 

 

دشمن اسلام


با توجه به آنچه گفته شد، دشمن جهان اسلام جبهه ی استکبار جهانی از صهیونیسم تا آمریکا، همچنین شرکت های نفتی که در اختیار آنهاست و قلم به مزدان و روشنفکرانی می باشند که مشغول به خوش خدمتی به  سردمداران استکبار هستند. بنابراین دشمن شناسی را نمی توان صرفاً در همین واژه خلاصه کرد و لاجرم لازم است که مصادیق مهم آن را مورد توجه قرار داد.

آنچه که مشخص است دشمن امت اسلام در تاریخ معاصر، استکبار است. با گذر زمان دشمنی این جریان و جبهه، در مقابل جبهه ی حق پر رنگ تر و مشخص تر شده است. بنابراین به اعتقاد نگارنده هرجا که سخن از دشمن به میان بیاید، لازم است که از استکبار نیز سخن به میان آید. 


معنی لغوی استکبار


واژه «استکبار» دراصل، ازآیات قرآن کریم مایه می‌گیرد. واژه استکبار را می توان در شکل فردی، گروهی و دولتی آن مشاهده کرد؛ آدم مستکبر، دولت مستکبر، گروه مستکبر، یعنی آن کسانی و آن دولتی که قصد دخالت در امور انسان ها و ملّت های دیگر را دارد، در همه‌ی کارهای آنها مداخله می کند؛ برای حفظ منافع خود، خود را آزاد می داند، حقّ تحمیل بر ملّت ها را برای خود قائل است، حقّ دخالت در امور کشورها را برای خود قائل است، پاسخگو هم به هیچ‌کس نیست.


استکبار به معنی اظهار علو و برتری در زمین، بر دیگران بزرگی فروختن، خود را قاهر و مسلط دانستن است، که براساس آیات قرآن از ویژگی ها و مشخصات مستکبرین؛ فی صُدُورِهِمُ  الاَکبَر،  کَذَّبُوا بِایاتِنا وَ استَکبَروُا عَنها،  فَاستَکبَرتُم  می باشد. برهمین اساس برخی آیات به روشنی واژه استکبار را درباره کفر و شرک و نفاق به کار برده و این خصلت شیطانی را در همه‌  ادوار تاریخ  و به تمام دشمنان دین اسلام تعمیم داده است.

«سلطه» ، درلغت به معنی «قدرت  از روی قهر» و چیرگى و غلبه بر کسى یا چیزى  است، در فرهنگ سیاسی، به معنی «استعمار»، «امپریالیسم» و در زبان قرآنی، به معنی «استکبار» به کار می رود و عبارت از تسلّط سیاسی و یا کشوری برکشور یا کشورهای دیگراست، هرچند درحقوق بین الملل، اصل بر تساوی حاکمیت دولت ها و مبتنی براحترام متقابل   و عدم  مداخله کشورها در امور داخلی یکدیگر است.  

استکبارستیزی یعنی؛ فرد، گروه و یا دولتی که در سطوح سه گانه مورد اشاره، با استکبار ورزی  و اعمال استکبار مخالف است و با آن مبارزه می کند. به عبارتی استکبار ستیزی یعنی؛ نه در سایه تهدید و نه تطمیع، زیر بار زورگویی قدرت های تمامیت خواه نرفتن و این که ملّتی زیر بار مداخله‌ جویی و تحمیل قدرت استکبارگر یا انسان مستکبر یا دولت مستکبر در اشکال سخت و نرم و در ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که نتیجه آن زوال اراده و استقلال ملی است، نرود.


در ادبیات امروزی از واژه «هژمون» نیز در توصیف قدرت سلطه استفاده می شود که از نظر مفهومی مشابه استکبار است و به معنی بسط نفوذ یا اعمال قدرت یک کشور نیرومندتر در کشور یا منطقه دیگر  و یا به «وضعیتی رقابتی  نامتوازن که یک قدرت در درجه اول قرار می گیرد و در نتیجه، می تواند قواعد و امیال خود را در حوزه های اقتصادی، سیاسی، نظامی، دیپلماتیک و حتی فرهنگی تحمیل کند. 


مبانی دشمن شناسی و استکبار ستیزی
با توجه به ویژگی جهان شمولی و همگان بودن آرمان‌های دین اسلام، دولت اسلامی براساس آموزه‌های دینی، نیازها و ضرورت‌های زندگی عصر کنونی، ناگزیر از داشتن ارتباط در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی و اقتصادی با سایر ملت‌ها و دولت‌ها می باشد. اسلام برای این روابط، اصولی را ترسیم می‌کند، که از جمله آن‌ها «اصل نفی سلطه‌پذیری» تعامل بر پایه‌ عدالت و احترام است. طبق این اصل، حفظ استقلال و عزت دولت اسلامی و مسلمانان و نفی هر گونه سلطه از ضروریات است. 


شایسته است دولت های کشورهای اسلامی، با رعایت احترام متقابل با تمام کشورهای جهان، رابطه داشته باشند. به همین دلیل کشورهایی نظیر جمهوری اسلامی، به دنبال سلطه یافتن بر دیگر دولت‌ها نیستند و سلطه‌گری و زورگویی را از هیچ قدرتی نمی‌پذیرد.

 برهمین اساس «خواهان روابط بر مبنای احترام متقابل» است و هیچ گونه تحمیلی را نمی پذیرند برهمین مبنا نه ظلم به دیگران می‌کنیم و نه زیر بار ظلم دیگران می‌رویم. این رفتار از یک منطق مشخص برخوردار است که علاوه برآرمانگرایی و عدالت خواهی از یک مبنای عقلانیت نیز برخوردار است. 

دو جبهه استکبار و ضداستکبار در فرایند طراحی، سیاست گذاری و اجرای ایده مدیریتی در روابط بین الملل از مبانی مشخصی پیروی می کنند که این مبانی متاثر از هستی شناسی خاص، دانش و روش استنباطی آنها از انسان و جهان است.

مبانی متضاد این دو، منازعه و رویارویی دوطرف را نزاعی هویتی، (ملی و دینی) و ماهیتی کرده است، برآیند این نزاع بی پایان، بلوک بندی هویتی را در ذهن تداعی می کند که از شاخصه ها و مولفه های غیرقابل تجمیع تحصیل شده اند.

 قدرت های مدافع استکبار و استکبارستیز در شرایط فعلی با مصادیق آمریکا به عنوان نماینده مکتب لیبرالیسم و نماد سلطه گری از یک طرف و نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان نماینده تام حکومت مردم سالاری دینی، و نماد استکبار ستیزی از سوی دیگر معنا شده است که در آوردگاه تمدنی، نبرد نفس گیری را برای تعیین سرنوشت معادلات سیاسی و فرهنگی در فضای منازعات ترکیبی و هوشمند(روش های سخت و نرم متعارف و غیر متعارف + ظرفیت های رسانه ای و فضای مجازی) را آغاز کرده اند که در آن تهدید، تطمیع و تبلیغ، در همه عرصه ها نمود برجسته ای دارد

.  
حفظ استقلال، نفی هرگونه سلطه‌جویی و سلطه‌پذیری از اصول سیاست خارجی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است، هر گونه قراردادی که موجب سلطه بیگانگان بر منابع طبیعی و اقتصادی، فرهنگ، ارتش و دیگر شئون کشور شود، ممنوع اعلام شده است. جلوگیری از سلطه بیگانگان بر اقتصاد کشور  وظیفه اصلی مسئولین است که ضرورت حفظ استقلال و عزت مسلمانان در روابط خارجی دولت اسلامی در ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی بیان می دارد.


1. دشمن شناسی و استکبار ستیزی در قرآن


مبارزه با ظلم و یاور مظلوم بودن از جمله نصوص آموزه‌های دینی است. استکبار در اصطلاح اسلامی، گناهی مترادف با شرک است و منشاء ظلم، فساد و طغیان در برابر خدا و خلق خدا محسوب می‌شود و از آن با عناوین طغیان گری، تبهکاری، موجد استضعاف، استحقاق مجازات، یاد می کند.


«استکبار» از نظر قرآن را می توان معادل سلطه و امپریالیسم دانست وآن عبارت است از غروری که از هواهای نفسانی افراد و گروه ها سرچشمه می گیرد و آنان را نسبت به دستورات خداوند به بی اعتنایی وا می دارد و با غرور و خودپرستی ناشی از ثروت، علم و دانش، قدرت نظامی و استفاده از نیروی تبلیغاتی در میان توده های ناآگاه، حقّ مردم ضعیف را پایمال کرده و آنها را محتاج خود می سازند.

با زیرپا گذاشتن معیارها، عدالت دیگران را به بند می کشد و حق را منکر می شود، در بین ملت ها تفرق ایجاد می کند، منافع آنها را استثمار و حقوق آنها را پایمال می کند، این استکبار از مفسدان محسوب می شود. درمنطق قرآن پذیرش سرپرستی و دوستی با کافران و روابط نامتعادل و مستکبرانه «کفر» تلقّی می شود و مشمول قاعده نفی سبیل می شود.   

 

2.  نفی سبیل درمنابع فقهی


در ابواب و مسائل مختلف فقهی از جمله ارث، نکاح، بیع، لقطه، ارتداد ، وکالت، ولایت ، حضانت، قصاص و... با استناد به آیه141سوره مبارکه نساء، هرگونه سیطره کافران بر مسلمانان نفی گشته است، قواعدی مانند؛ کافر از مسلمان ارث نمی‌برد. ازدواج زن مسلمان با کافر ممنوع است، کفر، ولایت بر مسلمان را سلب می‌کند.  دلالت بر نفی سلطه دارد.

  فقیهان هر امری را که سبب سلطه کافران بر مسلمانان می‌شود را نفی کرده‌اند. فقه و حقوق بین‌الملل اسلامی نیز هیچ‌گونه تسلطی را برای کافران نگشوده است.  این مطلب در زمینه‌های فردی و اجتماعی مطرح شده و تا سطح بین‌المللی نیز قابل تعمیم است.

   
بیشتر فقیهان با استناد به روایت  «اَلاِسلام یَعلُو وَ لا یُعلی عَلَیه» در ابواب و مسائل مختلف فقهی از جمله: ارث، نکاح ، بیع، لقطه، ارتداد، ولایت، حضانت و...،  به نفی سبیل  اشاره داشته اند. از نظر فقیهان امامیه برای کافر، ولایتی ثابت نیست. به اعتقاد فقها و اندیشمندان دینی، روایت «الاسلام یعلو» یک جنبه ایجابی دارد، یعنی قوانینی که تشریع می‌شود، باید سبب سرافرازی دین اسلام باشد و یک جنبه سلبی دارد؛ «ولا یعلی علیه»؛ یعنی قوانینی که سلطه کافران بر مسلمانان را در‌پی داشته باشد، مشروعیت ندارد.  


3. ضرورت عقلانی دشمن شناسی و استکبار ستیزی


براساس قاعده «کل ما حکم بِهِ عقل حکم بِهِ شرع و کل ما حکم بِهِ شرع حکم بِهِ عقل»، بی شک عقل در مقایسه آموزه های اسلام با دیگر مکاتب الهی، بر شرافت و برتری اسلام بر دیگر ادیان آسمانی حکم می کند؛ زیرا احکام و قوانین آن از جهات مختلف جامعیت دارد. فقها و علما برای اصل نفی سبیل، مطالبی را با عنوان دلیل عقلی مطرح کرده‌اند که شاید دلیل عقلی مستقلی برای قاعده نفی سبیل و با عنوان مؤیدات عقلی باشد.

با این حال، با ضمیمه کردن برخی ادله شرعی می‌توان استنتاجات عقلی را استفاده کرد که به برخی از آنها اشاره می‌شود. خداوند عزت مؤمنان را درکنار عزت خود و رسولش قرارداده است؛«عزت از آن خدا و پیامبر او و مؤمنان است.» ازاین‌رو، امکان ندارد شارع، احکامی را تشریع کند که سبب ذلت و پستی مسلمانان باشد. دولت اسلامی نمی‌تواند پیمان و تعهدی را که برخلاف عزت و استقلال مسلمانان است، منعقدکند.  


ادله دیگری نیز برای قاعده «نفی سبیل» مانند وجوب تعظیم شعائر مطرح شده  است. یکی از شعائر «مؤمن» است، تعظیم مؤمن، واجب و اهانت به او نیز حرام است. تسلط کافر بر مؤمن نیز اهانت به اوست که شارع مقدس راضی به آن نیست و حکمی را که سبب تسلط کافر بر مؤمن شود، جعل نکرده است.